برچسب: داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما قسمت قبل گلرخ زن جلیل برادر زاده شاهرخ است که بعد از هشت سال با شاهرخ خیلی اتفاقی و بی مقدمه سکس کرده و ادامه ماجرا…   ساعت ۵ بامداد امروز ۱۳ اسفند گلرخ عزیزم خواب بودمن هم در آغوش گرمش غرق شدم زیباترین خواب عمرم را ورق زدم ساعت…

  • این داستان تقدیم به شما سایت شهوتناک تا چند روز آینده به صورت کامل در دسترس شما خواهد بود. لطفا شکیبا باشید داستان سکسی اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید

  • این داستان تقدیم به شما آبتین هستم 27ساله اهل شهریار 15 اسفند تهران سر کارم بودم مامان زنداداشم زنگ زد گفت چه ساعتی میری شهریار گفتم 4 گفت بی خبر نرو آرمان(داداشم) رفته اهواز شیلا هم میخا بیاد خونتون چند روزی بمونه سارا ( زنم) دعوتش کرده تا فهمیدم شیلا جون میخا بیاد خونمون سراز…

  • این داستان تقدیم به شما شبی بعد از سالهای سال و از دست دادن آن همه موقعیتهای جالب او را در خواب دیدم به راحتی تسلیمم شد و لختش کردم سکسی شیرین و با لذت کردیم گله از گذشته کرد که چرا اون همه تسلیمت شدم منو نکردی چرا این همه دیر ؟! از خواب…

  • این داستان تقدیم به شما بچه که بودم به بهونه کشتی گرفتن دستمو میبردم تو شورت خواهرم و اونم خوشش میومد. یه روز خجالت گذاشتیم کنار و شورتمونو دراوردیم و اونم همینطور ،چی دیدم کس بی مو و تنگ و لای پای داغو سفید ، اولش نمیزاشت توش کنم ولی بعدش گذاشت از کون بکنمش…

  • این داستان تقدیم به شما زنداداشم چند ماهی بود با داداشم نامزد شده بود دانشجوی سال آخر ارشد پیام‌نور بود چه شانسی داشت علی با زیر دیپلم همچین کیس اوکازیونی نصیبش شده بود ! من سه سال از علی بزرگترم ، با دیدن آذر و مقایسه با او پارمیدا برام هر روز که می‌گذشت فاصله…

  • این داستان تقدیم به شما یک سال وچند ماهی از ازدواجم با نسیم می‌گذشت و پنج سال از ازدواج ژاکلین و داداشم پیمان سپری شده بود زن داداش کوچکم سال به‌ سال و روز به روز زیباتر می‌شد اسمشم مثل خودش زیباست، ژاکلین! دلمو ذره ذره برده و مال خود کرده بود ژاکلین مادرِ مادر…

  • این داستان تقدیم به شما ادمین: اینقدر این داستان مزخرف بود که اسم گذاشتنش رو میذارم به عهده خودتون. بخندین حالشو ببرین   مژگانو تا دیدم عاشقش شدم داداشم خواستگاری کرد برای پسرش من سوختم پسر داداشم با من همسنه من از خود تعریف نباشه خوشتیپ ترین و زیباترین جوان فامیل بزرگ و پر جمعیتی…

  • این داستان تقدیم به شما توی صندلیم لم داده بودم و پاهامو روی هم گذاشته بودم. از قبل خودم رو آماده کردم و لباس های اربابیم رو پوشیده بودم. ست چرم همراه با کلاه پلیسی و جوراب بلند. سیگاری دود کردم تا بردم حاضر بشه. خیلی ساده از توی اینترنت پیداش کرده بودم. پسری کم…

  • این داستان تقدیم به شما من جوانی ۱۹ ساله تازه دیپلم گرفته بودم در روستایی از شهرستان قیدارخدابنده زندگی می کنیم که فاطی قدم به دودمان ما گذاشت فاطی ۱۷ ساله بود داداشم ۲۶ ساله ازدواجشان سر گرفت از همون اولین باری که فاطی را دیدم عاشقش شدم به دانشگاه رفتم و دانشجوی کشاورزی رشته…

  • این داستان تقدیم به شما کسانی که خاطرات منو دنبال میکنن میدونن که بنده در مشهد هتل دارم اینو پیش زمینه گفتم برای کسانی که اولین بار خاطرات و داستانهای منو میخونن. *** اگه یادتون باشه گفته بودم که یکی از اتاقهای هتل در اختیار خودم بود و به مسافر نمیدادیم. منم طبق معمول هر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام بیژن هستم 37 ساله اهل هیچ مواد مخدری نیستم گهگاهی مشروب میخورم رو فرمم و زنا منو دوس دارن میگن مهره‌ی مار دارم در مسافرتی که به یزد، در قم ایستادم صبحانه خوردم تا رفتم راهی شوم زنی بسیار زیبا و شیک پرسید آقا شما سمت کاشان میرید؟ گفتم…