این داستان تقدیم به شما من و هانیه بچه های ماقبل آخر و آخر یه خانواده شلوغ و مذهبی هستیم که اختلاف سنی قابل توجهی با خواهر برادرهای بزرگتر مون داریم. همین اختلاف سنی باعث میشد که احساس کنیم نه تنها با پدر مادرمون، که حتی با خواهر برادرهامون هم از دوتا نسل متفاوت هستیم.…
این داستان تقدیم به شما سلام آرش هستم از کرج قد ۱۶۸ وزن ۶۴ تپلم و سفید من یه پسر دایی داشتم از خودم یکسال و دو ماه بزرگتر بود. یادمه اولین بار که ۱۳ سالم بود اون توضیح داد بهم درباره سکس و کردن و دادن با اصرار زیاد بالاخره موفق شد منو راضی…
این داستان تقدیم به شما روز اول هفته بود و تازه رسیده بودم. یه روز سرد زمستونی. یه تیپ تقریبا اسپورت زده بودم با شال گردن و یه کت بارونی. رفتم داخل اتاقم بعد از سلام کردن با همکار ها فقط دلم یه کافی گرم میخواست. صدای نفس ها و تپش قلبم رو احساس میکردم…
این داستان تقدیم به شما با سلام داستان من از اونجایی شروع میشه ک اولا من بسیار متعصب و بد غیرت بودن طوری که زن اولم و سر همین موضوع از دست دادم بعد پنج سال دوباره ازدواج کردم با دختری که از خودم هفت سال کوچکتر بود ولی ازدواج اولش بود خیلی خوشحال بودم…
این داستان تقدیم به شما سلام. من ندا هستم ۵۱ ساله. این داستان روایت خرید خونه ایه که سال ۸۹ اتفاق افتاده یعنی زمانی که من ۳۸ سالم بود. من و شوهرم هر دو شاغلیم و اون موقع قصد داشتیم دومین خونه ی خودمون رو بخریم. با مقدار پولی که پس انداز داشتیم خونه ی…
این داستان تقدیم به شما سلام هانیه هستم ۲۲ساله واین داستان که تعریف میکنم واقعیت است و مربوط به زمانیکه هفده سالم بود که میخام بنظرهمه دوستان برسونم اول ازخودم میگم دختری هستم که ۱۷۰قدم است بانوهای مشکی و سفید پوست هستم ، قضیه برمیگرده به زمانیکه من واسه کنکور داشتم شدیداً درس میخواندم و…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم آیدا است ۴۵ سالهام از ۱۳ سالگی طعم لذتبخش سکس را در یک روز بارانی چشیده ام … تک دختر خانواده ای ثروتمندم زیبایی و تناسب اندامم زبانزد فامیل و غریبه هاست پدرم در گوهردشت طلافروشی داشت و باغ و مستقلات و ماشین و دو دهنه مغازه که…
این داستان تقدیم به شما ۱۵ یا ۱۶ ساله بودم که عاشق دبیر تاریخم شدم. یه زن بذله گو و شوخ بود. حدود ۴۰ ساله. پوست سبزه ای داشت با دماغ درشت ولی اخلاق نمکیش خیلی به دل مینشست. یه روز زدم به در پرویی و گفتم خانم چند تا بچه داری و چند سالته…
این داستان تقدیم به شما من اراد ۲۰سالمه پسر خیلی حشریم سفیدم و لاغر کونم تپل تره به اقا های سن بالا شدیدا علاقه دارم مخصوصا اگه چاق و پرمو باشن من تاحالا نداده بودم و سوراخم صفر بود ولی خودمو انگشت میکردم یروز حشری بودم رفتم بدنمو شیو کردم کامل برق انداختم چنتا عکس…
این داستان تقدیم به شما سلام من سیما هستم ۲۳ سالمه قدم ۱۵۵ اما سینه هام ۸۰ از مامانم هم بزرگتره. به عمم رفتم. رابطه خیلی گرمی با پدرم دارم. من یکی از فانتزی هام براورده شده و ذوق دارم که اینجا بنویسمش .اگر دوست داشتید حتما حتما نظر بدید. داستان از اینجایی شروع…
این داستان تقدیم به شما اوایل سال ۹۶ بود که ازدواج کردیم. تو سکس خیلی داغ بودم اما هیچ وقت شوهرم سعید نمیتونست ارضام کنه چون اولش خیلی داغ میشد باید میکرد تو سریع، تو هم میکرد آبش میومد. بهش میگفتم اسپری یا کاندوم تاخیری بگیره میگفت روم نمیشه تازه اعتقادیم به این چیزا ندارم.…
این داستان تقدیم به شما سلام می خواستم داستان حامله شدن زنم از دکترش براتون بگم من و زهرا با هم ازدواج کردیم بعدمدتی رفتیم سرخونه زندگی زنم خیلی خوشکل بود من نمیتونستم زنم حامله کنم. تا این که زهرا گفت بریم پیش دکتر با اصرار او رفتیم پیش دکتر دکتر مرد بود سنش ۴۰سال…