برچسب: داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما جندگی های من برای شوهر خالم و پسرخاله هام قسمت هفت. *** همون شب بعد اینکه شوهر خالم و دوستش به زور منو از کون گاییدن، ساعت 2 شب پسر داییم اومد پشت در اطاقم که قفل بود، بهم زنگ زد اولش جواب نمیدادم، یاد اون روز افتاده بودم که…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم نوید هست اگر تعریف نباشه هم خوش قیافه و خوش هیکل هستم هم قدم متناسبه . حاشیه نمیرم . ماجرا از وقتی شروع شد که داماد شدم با یکی از دو دختر یه خانواده ازدواج کردم . از خانواده همسرم بگم که کلا یه مادر و دو دختر…

  • این داستان تقدیم به شما من حسنم از شيراز   خلاصه ميگم يه روز تو تلگرام تو يه گروه بودم ی خانومی اومد پي وي سلام عليك كرد و در مورد پيامهايي كه تو گروه ميفرستادم سوْال كرد در اخر هم گفت ماساژر هستش اگه خاستم بش بگم أونم خونه داشت منم يكم دلم ميخاست چون…

  • این داستان تقدیم به شما سهیل 25 ساله مجرد..خاطره مربوط به دو سال قبله… بعد که این خاطره رو خوندین درباره کار من قضاوت کنید..کارم درست بوده یا اشتباه؟؟؟ و راه حل ارائه بدین. *** حدود 17 ساله که بودم یه پسردایی دارم بنام کریم که بچه باز بود و 7 سال از من بزرگتر…

  • این داستان تقدیم به شما اين ماجراها مال وقتيه كه من نوجوون بودم… ***   گاهي اون وقتا به رفتار مادرم شك مي كردم. مثلا يه بار وقتي پدرم رفته بود مسافرت كاري شب احساس كردم مادرم تو رختخوابه ولي خوابش نميبره. يعني فهميدم عمدا نمي خوابه. بعد كه مطمئن شد ما بچه ها خوابيم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام، من ستاره ام و 29 سالمه. خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برای زمستون سال94. .. *** من یه دوست خیلی صمیمی دارم که میدونستم چند سالی بود که با یه آقایی دوست بودن و سکس میکردن، گاهی اوقات هم برای من جسته و گریخته تعریف میکرد که…

  • این داستان تقدیم به شما تقریبا ؛نیم ساعت بود بیدار شده بودم ؛اما مثل مرده ها بی حرکت مونده بودم تا از همراهی با بقیه خانواده کنار گذاشته بشم . به دعوت دوست شوهر خواهر بزرگم برنامه ای چیده شده بود تا روز جمعه درباغ زیبای آنها که تو کرج بود چندتا خانواده جمع شوند…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان حشری محمدرضا هستم از مشهد داستان بر میگرده به 10سال پیش اولین کونی‌ که دادم… *** از کون سفیدم خلاصه خشکلم اما کونی نیستم بچگیه ها لاپایی بزور میکردنمم اما بزرگ شدم دادنی در کار نبود قبل از اینکه بخوام برم سربازی یه شاگرد لوله کش اهوازی سر ساختمون…

  • این داستان تقدیم به شما شمیم هستم . 35 سالمه و متأهلم. من در تهران یه شرکت تبلیغاتی دارم . با همسرم هم زندگی خوبی دارم. فقط من از دوران نوجوانی علاقه مند به لز بودم و برام جالب بود. از دیدن فیلم های لز لذت می بردم اما جرأت این کار رو نداشتم و…

  • این داستان تقدیم به شما یکی از دوستان برام معرفیش کرده بود رفتم خونه دوستم چون قرار بود خونه رو عوض کنند وسایل رو برده بودند خونه جدید و موکت ها و یه پتو فقط مونده بود  قبلش زنگ زده بود بیاد و اونم اومده بود من نمی خواستم با دوستم رومون تو روی هم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من محمدرضاست و ۳۰ سالمه. داستانی که میخوام بگم مربوط به حدود ۳ سال پیشه… *** اون زمان من توی یک شرکت خصوصی تو خیابون کارگر تو تهران کار میکردم. شرکت ما یک شرکت کوچیک بود با حدود ۲۰ نفر کارمند. جو شرکت نسبتا غیر رسمی و صمیمی…

  • این داستان تقدیم به شما هشدار : اگر در حین خوندن این داستان یهو از فشار خنده گوزیدید یا از شدت خنده خودتون رو خیس کردید شهوتناک هیچگونه مسولیتی را در این مورد نمی پذیرد نمیدونم شما مسلمونها به چه اعتقادی زندگی میکنیداین داستانهایی که میگی خیلی تابلویه که تخیلی هستش وهمش دروغه من اسمم…