این داستان تقدیم به شما یه روز که داشتم میرفتم خونه دیدم که خانم طبقه پایینه ما با بچه اش تو حیاط ،ما تو یه اپارتمان 20واحدی میشینیم بعد من رفتم سوار اسانسور بشم به خودم گفتم ببین عجب چیزیه این زنه باخودم گفتم وای چی میشد اینو میکردم پاشو باکیرم بازی میدادم چون من…
این داستان تقدیم به شما سلام. می خواستم ماجرای سکس زنم رو با یکی از دوس پسراش رو براتون تعریف کنم … *** ماجرا از اونجا شروع شد که قرار شد بریم خرید کنیم و برای رسیدن به محل مورد نظر باید با تاکسی می رفتیم اومدیم سر خیابون اما خبری از تاکسی نبود کمی معطل…
این داستان تقدیم به شما سلام. من محمد هستم.میخوام داستان اولین سکسم با نامزدم سمیرا رو تعریف کنم.امیدوارم کیر و کوس هاتون حال بیاد… *** من و سمیرا تازه عقد موقت کردیم.سمیرا دختر تو پر و سفیدیه.منم تعریف از خودم نباشه جوون خوشتیپ و قدبلندی هستم. بگذریم،بعداز ظهر بعد از خوندن صیغه اولین چیزی که…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان عزیز من کامران 28 سالمه مجرد از خراسان رضوی ،تا حالا چند بار سکس داشتم ولی به خوبی وشیرین این سکسی که میخوام تعریف کنم نبود.تقریبا یک سالی میشه که دانشگام رو تموم کردم…و یه شغلی پیدا کردم و مشغول به کار هستم..حدودا یک سالی میشد که…
این داستان تقدیم به شما منو سودا 4 سال باهم همکلاسی بودیم و تو این مدت فرصت زیادی واسه شناختن هم داشتیم هردو مون مثل هم بودیم از همه لحاظ .این ماجرا واسه تابستون قبل از دانشگاهمون سال 91 هست… *** کنکور که تموم شد دیگه تقریبا هر روز همو میدیدم بعد از 1سال درگیری درسی…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. سعید هستم که همه تو محل منو به اسم سوپر سعید میشناختن ( داستانو بخونین متوجه میشین) *** چند سال پیش یه مغازه مواد غذایی داشتم . راستشو بخواید همش سرو کارم با زنها بود . از همون اول با مشتریها احساس راحتی داشتم و متقابلا اونها هم با من…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه. من سروش هستم 24 ساله از اراک این دومین داستانی هست ک می نویسم این داستان مربوط میشه به کون دادن من تو سفر با یه مرد سن بالا هست این خاطره مال دوهفته قبل از ماه رمضان هست اینم بگم من گی هستم تمایل به همجنس…
این داستان تقدیم به شما سلام. این خاطره مال وقتیه که بچه بودم ده دوازده سالم بود… *** یه روز داشتم از بیرون مغازه سگا بازی کردن بچه ها رو میدیدم اون موقع سگا ومیکرو تازه اومده بود منم پول توجیبیم خیلی کم بود یعنی تقریبا هیچی نمیتونستم خیلی بازی کنم … یه روز که جلوی مغازه بودم یه…
این داستان تقدیم به شما داشتم برای پرسش فردا شعر حفظ می کردم که بابا و مامانم اومدن تو.می دونستم یه چیزی شده!یک دو روزی بود که هم تو فکر بودن و اخم هم پنهانی با هم حرف میزدن… *** بابام با لحن آرومی گفت که حفظ شعررو ول کنم چون میخوایم دو کلمه ای…
این داستان تقدیم به شما اول از همه بگم که من یه زنپوش هستم. حس زنونگی و علاقم به پسرای هیکلی از خیلی وقت بود که در من وجود داشت. از زمان مدرسه رفتن که حتی اون موقع هم به پسرای بزرگتر از خودم حس خوبی داشتم. اینکه پسری منو لمس کنه و به بدنم…
این داستان تقدیم به شما یا سلام خدمت همه دوستان این داستان خرداد سال 94 اتفاق افتاد. من اسمم محمد و 33 سالمه از شهر اصفهان… میرم سر داستان *** روز جمعه بود و تو خونه بودیم دیدم اف اف را زدن دیدم دختر خالم با شوهرشه این دختر خالم هم خوشگل هم خوش هیکل خلاصه…
این داستان تقدیم به شما نگاهم از پشت شیشه ی کثیف پنجره ی چوبی اتاقم، بر روی برگ های درختان چنار کهنسال کنار خیابان باریکی که اتفاقا اصلی ترین خیابان شهر بود می لغزید… برگ های پهن و خوش فرمی که ذره ذره خود را برای زرد شدن و افتادن در جوی آب پای درخت…