برچسب: داستان های سکسی


  • این داستان تقدیم به شما   با تنی سرشار از عشقی که تمام وجودِش رو در بر گرفته بود رفت و رو به روی مُتیف 7 اُکتاوش نشستکه یک سال پیش از طریق پُست براش فرستاده بود با سختیه تمام و از گوشه های چشماش شروع کرد به تماشای رنگ سفیدش که هارمونیه خاصی با…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من وحید هست و خاطره ای که میخوام براتون بنویسم مربوط میشه به اولین سکس من با یه خانم 40 ساله که 10 سال از من بزرگتر بود. این ماجرا به 7 سال پیش برمیگرده…   در شهرستانی که ما زندگی میکنیم در آن زمان فقط یکی یا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان . من اولین باره که میخوام داستان سکسی بنویسم البته داستان نیست خاطره خودمه که چهار سال پیش واسم اتفاق افتاد و هنوز با دیدن عکسهای سکسی به یادش میفتم…. *** چهار سال پیش با یه پسری دوست شدم اسمش فرهاد بود.قیافه بانمکی داشت از نظر خودم البته.چندبار…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. مجيد هستم متولد ٦٤ از يكي از شهرهاي اطراف تهران…   بعد از اينكه از همسرم جدا شدم و تو يه اداره دولتي تو تهران مشغول كار شدم و تنها زندگي كردم. اين داستان مربوط ميشه به ٣ سال بعد از طلاق. ميرم سر اصل مطلب: با دختري دوست…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان عزیزگلم. اسم من علی 20 سالمه یک روز که ازخونه اومدبیرون خواستم برم خونه دوستم دیدم زن همسایمون بیرون هی نگاهم میکردمنم که خواستم رد بشم صدام زد گفت علی میشه شمارت داشت باشم باتعجب گفتم شماره من واسه چی میخوای گفت توبده کاریت نباش منم شمارمودادم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام، من هانی هستم 21 ساله از تهران، این داستان مربوط به 9 ماه قبل میشه… من سفید و قدبلندم نه چاق نه لاغر، قیافه م خیلی جالب و سکسی نیست ولی اطرافیام میگن خیلی بانمکی. کیر کوچیکی دارم (ماکسیموم 11سانت) و از دوران راهنمایی متوجه شدم علاقه شدیدی به…

  • این داستان تقدیم به شما آخ خخخخخخخخخخ یواش جر خوردم ،نامرد پارم کردی وحشششششششششی چه خبرته ،یواششششششششششش جون صمد درار مردم… صمد:چیه تمام شد دیگه نصفش رفته تو یک کم تحمل کن الان تمام میشه مگر هفته پیش با محمد نکردیمت چقدر زود کونت تنگ شده آخ قربون کون تنگت بشم الان 10سال است که…

  • این داستان تقدیم به شما هر بار که می آمدم، چیزی به این دیوار شلوغ و بی نظیر اضافه شده بود، دیوار خانه ی کوچک او پر بود از اشعاری با خط نستعلیق، طراحی هایی تک رنگ از معماری سنتی ایرانی که خودش به آنها اسکیس می گفت، عکس هایی از طبیعت و یک عالمه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام داستان من در مورد مسافرتیه که به تایلند داشتم… *** ظهر روز یک شنبه بود بدجور دلم هوا  ماساژ کرده بود و طبق معمول به ارایشگاهی که 3 تا اتاق  ماساژ داشتن رفتم کسی که همیشه میرفتم پیشش و یه شیمیل فلیپینی 40.45 ساله بود نبوودش یک شنبه ها اف…

  • این داستان تقدیم به شما دوست دارم در شهر کیرستان زندگی کنم. شهر رؤیایی من…   در شهر کیرستان همه چیز عالی است و عشق کیر همیشه در دل همه سوراخداران شعله می کشد. در این شهر، مردم بر دو دسته هستند؛ کیرداران و سوراخداران. گروه سوراخداران خود مشتمل بر مرد و زن است. زنان…

  • این داستان تقدیم به شما اون روزا اعصابم اصلن سر جاش نبود. با سی سال سن و بدون داشتن یه کار درست و حسابی باید به نمره های درسای دانشگامم فکر می کردم!! نمیدونم چرا وقتایی که اعصابم خرده همش کاری میکنم که اعصابم خوردتر شه و ناراحت تر شم! اون روزام به جای کمک…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. میخوام براتون یه خاطره ی گی‌ از خودم تعریف کنم … *** خوب قضیه از اونجایی شروع شد که من خیلی حشری بودم جوری که روزی دوبار جلق میزدم تو دبیرستانمون پسرای خوشگل خیلی زیادن ولی من از یکی از هم کلاسی هام خیلی خوشم میومد و همیشه دوست داشتم…