برچسب: داستان های سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام و درود خدمت شما اعضای سایت من پریسا هستم ۴۱سالمه متاهلم و یک دختر پونزده ساله دارم خاطره ای که میخوام تعریف کنم خیلی وقته میخوام بنویسم ولی وقت نمیشد ما یک فامیل دوری داریم به اسم فرهاد که متاهل و چند تا هم بچه داره و شصت سالشه…

  • این داستان تقدیم به شما ادمین: در این رمان از عناصر مذهبی دین خرافی اسلام و فرقه ی عقب مانده ی شیعه استفاده شده و این رمان صرفا به دلیل داشتن موضوع سکسی در وبسایت شهوتناک منتشر میشود. شهوتناک به هیچ عنوان برای توهمات وحشیانه ی اعراب بدوی ارزش و احترامی قائل نیست و به…

  • این داستان تقدیم به شما سلام میخوام داستان سکس یهوییمون با یه میلف رسیده رو براتون تعریف کنم دیروز من و رفیقم علی داشتیم از نازی آباد رد میشدیم همینجوری که راه میرفتیم به دخترا تیکه مینداختیم دو سه تا دختر داشتن رد میشدن که من گفتم بنده های خدا کلی پول دادن دماغ و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه میلاد هستم 37 ساله از ابر شهر ایران تهران بزرگ جاده خاوران به لطف خانمهای فامیل و دوستان مجردم … اندامی ورزشکاری نه به آن پیچیدگی عضلات که با داروها درست می کنند رنگ پوستم سبزه روشن است مثل مامانم قدم 185 وزنم 82 رنگ چشام تیله…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ترانه هستم و این دومین داستان سکسمه که میخوام بگم… دفعه اول سکس که به زور گاییده شده بودم و از اون به بعد من سکس نداشتم تا دو یا سه سال که از دانشگاه هم فارغ تحصیل شدم و رفتم سر کار و شغلم طراحی داخلی هست…

  • این داستان تقدیم به شما سلام سجاد هستم 23 ساله از قم پدرم غلام مادرم سهیلا و اصالتا ترک زبان هستند خونه هنوزم ترکی حرف می زنند از سال 60 در قم ساکنند ما سه برادر و سه خواهریم همه با اختلاف سنی 2 تا 4 سال از هم من ته تغاری هستم به ترتیب…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه اونهایی که نقد را به نسیه طمع نمی کنند در ابتدا باید قبلا شرح می دادم که ازدواج خسرو سومین ازدواجش است قبلا دو بار ازدواج کرده اولی بعلت بچه دار نشدن خانمش جدا شدند مامانش (خالم) بزور خودش طلاقشو داد دومین ازدواج ناموفقش با سمیرا دختر…

  • این داستان تقدیم به شما طبق معمول هر روز ساعت ۴ صبح بیدار شدم. برنامه هر روزمه ؛ حمام و اصلاح چپه تراش ؛ عطر و اودکلن؛ لباسهای اتو کشیده و کفشهای واکس زده… آماده شدم و صبحانه خوردم و مثل همیشه راس ساعت ۵:۳۰ سرویس سواری شرکت اومد و نشستم حرکت کردیم سمت کارخونه.…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من سمانه ام ۲۳ سالمه یه دختر سفید پوست مو مشکی قدم ۱۵۵ وزنم هم ۵۷ کیلو تو ۱۸ سالگی با علی ازدواج کردم البته الان جدا شدیم ۱ سال از ازدواج ما گذشت من دختر هاتی بودم اما اون مشکل زود انزالی و مشکلات دیگه داشت به طوری…

  • این داستان تقدیم به شما تازه به هتل رسیده بودیم در شهر دبی یکی از هتلهای 5 ستاره رو گرفته بودیم. . همسرم کتایون داشت لباساشو در میاورد که بره یک دوش بگیره. دخترم یکتا هم در حال آرایش کردن بود. همسرم بهش غر میزد که زیاد آرایش نکن. همسرم با اینکه 40 سالشه ولی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من عارف 33 ساله از تبریز هستم 18 ساله بودم برادر بزرگترم با دختری بنام سیما ازدواج کرد16 ساله بود داداشم 27 سالش بود خیلی سریع اتفاق افتاد به همراه پدر مادر و داداشی بزذگتر از ما دو تا و زنداداش منیر و دو بچه اش تو یک…

  • این داستان تقدیم به شما سلام سمانه هستم ، قبلا دو تا از خاطراتم و زمانی که شوهر داشتم و جندگی میکردم براتون فرستادم. الان که دیگه اینکار و نمیکنم گاها یادش میفتم و قشنگ کسم خیس میشه. دوس دارم‌ بازم به مردهای زیادی بدم ، ولی خب از شوهرم بخاطر خیانتکاریش که منم جنده…