این داستان تقدیم به شما سلام دوستان اصغر هستم 20 سالمه این داستانی که میخوام بگم مربوط به 5سال پیشه من یه مامان دارم 38 سالشه و اونموقع 33 سالش بود مامانم کون تپلی داره با سینه های سایز 85 و بدن سفیدی هم داره قدش 160هست بریم سراغ داستان من موقعی که 15سالم بود…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان.یه خاطره به یادموندنی براتون مینویسم بخونید وحالشوببرید. من اسمم سعید هست البته مستعاره.الان حدود۲۵ سالمه قبلا خوش هیکل و خشگل بودم.این خاطره مال حدود ۷ یا ۸ سال پیشه.یه دختر خاله دارم که بین دوتاآبجی هاش بزرگتره و هردوتاآبجی هاش ازدواج کردن اون هنوز مونده.ازقیافش بگم نه خشگل…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم الهه ۲۵سالمه.۳ساله عروسی کردم و اولین بارمه ک دارم داستانمو واسه سایت میفرستم… داستان ازونجایی شروع شد ک مااومدیم مستاجراین خونه شدیموازشانس من صابخونمون مردخوشچهره وقشنگیه…امااصلااا بهش نمیخورد ک اهله این چیزاباشه.سال اول ازنگاهاش یچیزایی حس کردم.چون یکی دوبار اومد خونمون واسه تعمیرآبگرمکن من چادرسرم بود هرازگاهی…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم نغمه است 31 ساله متاهل 5 ساله ازدواج کردم بچه دار نشدم مشکل از منه رفتیم مرکز رویان تشخیص دادند که مشکل از محیط اسحاله های خونیم است ولی قابل علاجه اوایل زندگی خیلی شاد و سرحال بودیم با اصغر در دانشگاه تهران اشنا شدم او اخرین ترم…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان پژمان هستم 22سالمه این خاطره که میخوام بگم مربوط به 7 سال پیش هست یه مامان دارم که الان 40 سالشه یه داداش 8 ساله هم دارم که مدرسه میره از مامانم بگم یه زن خوشگل که واقعا زیباست پوست بدنش سفیده کونش هم تپله و رون های…
این داستان تقدیم به شما ﺳﻼﻡ ﻣﻦ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻻﻏﺮﺍﻧﺪﺍﻣﻢ ﻗﯿﺎﻓﻤﻢ ﺑﺪﻧﯿﺴﺖ 19 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ ﺍﺗﻮﺑﻮﺳﻢ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻧﺪﺍﺷﺕ ﻣﻨﻢ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺁﺧﺮﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﯿﺸﻢ…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه من منیرم متاهل ۳۲سالمه از سکس با شوهرم همیشه لذت میبرم و کیرشم دوست دارم ولی چون علاقه ای به کردن کونم نداره من خیلی دلم میخواست کیر بره تو کونم ک این لذتو تجربه کنم تا اینکه با حامد کم کم آشنا شدم حامد از دوستای…
این داستان تقدیم به شما با سلام من امیر هستم الان ۳۵ سال مجرد قد ۱۸۰ وزن ۷۵، فرزند آخر خانواده هستم، خانواده من از موقعی که پدر و مادر بازنشست شدن رفتن شمال زندگی میکنن و منم تو تهران مجردی زندگی میکنم، داستانی که برات میگم واقعی فقط اسم ها و مکان ها…
این داستان تقدیم به شما سلام. من کامران ۴۲سالمه این خاطره مال ۱۲سال پیشه که گفتم بدنیست شماهم بخونید سال ۸۵ بادخترعموم ازدواج کردم من ساکن اصفهان هستم ولی خانواده عموم تویکی ازروستاهای اطراف شهرکردزندگی میکنند.چون خانومم دانشگاه شهرکرددرس میخوندرفتیم اونجازندگی کنیم.من دوتاخواهرزن دارم که سحرکوچیکس وتقریبایازده دوازده سال ازمن کوچیکتره اون موقع اون…
این داستان تقدیم به شما سلام بهرام هستم از یکی از روستا های اردبیل قد و هیکلم نسبت به هر سه برادرام که بزرگترند درشت تر و تیپم هم کاملا با اونها فرق میکنه اونا تیپ بابام هستن من تیپ مامانم سفید و اروپایی محمد و علی برادران بزرگام خیلی وقت بود ازدواج کرده و…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان سینا هستم 22سالمه این خاطره که میخوام بگم مربوط به 2سال پیش هست از خودت بگم قدم 170 نه چاق نه لاغرم ولی سینه دارم! چون قبلا ورزش میکردم بعد از اینکه ورزش رو ول کردم سینه هام شل شد به خوبی سینه های یه زن نیست ولی…
این داستان تقدیم به شما سلام سال 90 بود تهران داشتیم می رفتیم عروسی زنم گیر داد بریم یه تیکه طلا بگیریم جنوب شهر بود پیاده شدیم باد بود تا برسیم به طلافروشی هی باد می زد مانتو زنم میرفت کنار لباس مجلسی خیلی سکسی تنش بود تا نزدیک باسنش معلوم می شد چهار تا…