این داستان تقدیم به شما سلام دوستان عزیز بنده امیر هستم ۱۸ سالم خاطره ای که براتون تعریف میکنم واقعی هست داستان برمیگرده به تابستان ۵/۱۵ عروسی پسر عموی مادرم بود و داخل خونه خودشون برگذار میشد (عروسی از ساعت ۱۲ تا ۲۲ بود ) رفتیم ناهار رو خوردیم و نشسته بودم کنار داییم…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان قبل از خوندن خاطره بنده یه نگاه کلی به داستان بندازین بعد بخونینش، چون خاطره ای که دارم مینویسم خاطره دوازده سیزده ساله و از اول همه چیو توضیح دارم که از کجا شروع شده و به کجا ختم شده… *** رابطه من و خواهرزنم مثل…
این داستان تقدیم به شما سلام امیر سام هستم من یه دوست دختری داشتم به اسم زینب. حاجی این سینش خوب بود ۷۵ ولی کونش خیلی تخت بود کص مصشم سیا بود عوضش قیافش بد نبود حاجی ما باهم اوکی بودیم من میگفتم این زن زندگیه و ازین چرت و پرتا به عشق این زندگی…
این داستان تقدیم به شما سلام سعی میکنم زیاد طولانی نشه ولی با جزئیات بگم اسمم مریمه چهل و سه سالمه صورتم قشنگه ولی عملی و دماغ سرا بالا و اینا نیست طبیعی و وزنم حدود پنجاد کیلو میشه و در کل دوست داشتی به نظر میام. دو سال پیش تو یه تصادف شوهرمو از…
این داستان تقدیم به شما ما 3 تا داداشیم سعید و ناصر و من که حامدم و یه خواهر داریم بنام رضوان سعید و ناصر خیلی به رضوان گیر میدادن که فلان لباس رو نپوش فلان آرایشو نکن و… کلا هر وقت سعید و ناصر میومدن خونمون (چون اونا متاهل بودن و من و رضوان…
این داستان تقدیم به شما بابام که فوت کرد عمو عبد خیلی کمکمون کرد از اون محله بردمون و یکی از ویلا هاشو توی شمال بهمون داد… همه چیز خیلی خوب بود تا اینکه کم کم متوجه نگاه های عموم به مادرم شدم اوایل زیاد جدی نگرفتم تا اینکه یه روز عموم اومد خونمون و…
این داستان تقدیم به شما سلام . ممد هستم ۳۴ ساله با خانمم سارا ۳۱ ساله . بخاطر شغلم وقت آزاد زیاد دارم . خانمم هم یه کارگاه دارن پدرشون که اونجا را اداره میکنه . بخاطر وقت آزادم دنبال ورزش را گرفتم . شنا خیلی سال هست تمرین میکنم و خوب توی منطقه…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من کوروش،۳ سالی میشه خیلی اتفاقی با پریناز آشنا شدم و الانم نامزدیم،منم مثل خیلی از پسرا فانتزی تو ذهنم زیاد داشتم و استاد پورن دیدن بودم و البته هستم،مثلا یکی از فانتزیام این بود که یکی زنم رو بکنه ،و من از دور یا از طریق دوربین…
این داستان تقدیم به شما سلام من آرزو هستم ۴۵ ساله زنی هستم قد۱۶۷ و وزن ۵۹ وتقریبا سفید لاغر صورت بیضی شکل ، در کل خیلی خوشگل نیستم سینه ها ۶۵ کون کوچک اما خوش فرم کلا برجستگی زیاد ندارم چون لاغرم سنم را خیلی پایینتر نشون میده کارمند دولت هستم بیست و چهارساله…
این داستان تقدیم به شما اسم من بابک هست 25 سالمه ورزش کشتی میرم و هیکل حدودا ورزشی دارم نمیگم عالی اما بد هم نیست یک خواهر دارم اسمش سپیده هست چون خیلی سفید برفی بوده موقع به دنیا آمدن اسمشو گذاشتن سپیده الان 15 سالشه اما چون تپلی هست سنش بیشتر به نظر میاد…
این داستان تقدیم به شما سلام من علی هستم ۳۲ سالمه قدم حدودا ۱۶۵ وزنم هم حدود ۵۵ چند سالی میشه ازدواج کردم اسم زنم سارا ۳۱ سالشه قدش حدودا ۱۷۵ وزن ۸۰ با سینه های سایز ۸۵ و کون و رون های فوق العاده سکسی و بزرگ و البته طبیعتا یه کوچولو هم شکم…
این داستان تقدیم به شما اسمم رضا هست و اون زمان ۲۸ سالم بود، وضع مالی خانواده ام خوب و کارمم هم دلالی ماشین و زمین،خونه (،کلا هرچی) هست پدرم مشاور املاک داره از طریق ایشون با بازار اشنا شدم قدم حدود ۱۸۰ و بدن ورزیده دارم، به خاطر کارم خوب لباس می پوشم و…