این داستان تقدیم به شما باید بر میگشتم،اما خیلی دیر شده بود و تاکسی گیر نمیومد،این شد که مجبور شدم بمونم.هرچند که خود ناصر هم تنها بود،اما من کللی کار داشتم که باید انجام میدادم ولی اونقدر کارم اینجا طول کشیده بود که دیگه نصفه شب شد،ناصر یه بچه ی آروم بود که کارش نگهبانی…
این داستان تقدیم به شما سلام بچه ها . من سجادم امیدوارم همتون خوب باشید.همونتور که قول داده بودم بعد از خاطره سکس با پدرام میخوام خاطره سکس با یکی دیگه از اقوام رو براتون تعریف کنم.من کلا دوس دارم به کوچکتر از خودم کون بدم.تابستون چند سال پیش قرار شد برای کار با…
این داستان تقدیم به شما سلام.من علي هستم يه پسر خيلي معمولي 21 ساله با قد 180 و وزن 70 هيکل آنچنان خوبي هم ندارم مثل بقيه افراد ! فقط بدنم کلا بدون چربي اضافه اس. مدت ها بود که با آتنا دوست بودم و رابطمون به غير از سکس معني ديگه اي نداشت.…
این داستان تقدیم به شما من پارسا 34 سالمه و خانومم سیمین 31 سالشه سیمین خیلی بدنه خوش فرمی داره قدش 172 وزنش 76 سینش هم 80 کلا بدن تو پری داره چون ورزش هم میکنه کلا هیکل رو فرمی داره. سیمین بخاطر هیکلش هرچی که بپوشه بهش میاد و تحریک کننده میشه ماجرا تقریبا…
این داستان تقدیم به شما سلام سهیل هستم 24 ساله اهل کرمان داستانم مال وقتیه که17 سالم بود… من تو یه خانواده چهار نفری زندگی میکنم و آخرین فرزند پدرم هستم ..تمام آقوام و خویشان ما تو یکی از شهرستانهای استان زندگی میکنن و فقط یکی از خاله هام توی کرمان در نزدیکیای خودمون زندگی…
این داستان تقدیم به شما سلام .خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم مربوط میشه به عید امسال… *** من فرزادم ۱۹سالمه یه پسر همسایه هم دارم که از بچگی با هم بزرگ.شدیم اسمش میثمه درسته از بچگی با هم بزرگ شدیم ولی هیچ وقت بهش به چشم رفیق نگاه نکردم بیشتر به خاطر خونوادش…
این داستان تقدیم به شما سلام محمدهستم 33 ساله ازکرمان قدم 180 وزنم 75 سبزه واندام ترکه ای دارم . سکس زیادی داشتم ولی این اخرین کیسی بودکه ب تورم خورد بعد چند وقت به خنسی خورده بودم وهیچ کیسی نداشتم رفتم سراغ بیتالک که یه گروه دعوت شدم اوایل خودم آدم سنگین رنگین…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان.این خاطره اولین باری هست که به زور وگریه پسرخالم کون منو باز کرد… *** دقیقا 13ساله بودم وبه معنای واقعی از سکس هیچی نمیدونستم.اصلا اینکاره نبودم. فقط وفقط درس میخوندم.از اون خاطره درست 25 سال میگذره ومن هنوز باگذشت اینهمه سال دارم تاوان هوسرانی پسرخالمو پس میدم.اسم من…
این داستان تقدیم به شما دوران جنگ وقتی عراق تهران رو بمباران میکرد عمه ام دو تا دخترش مهناز و مونا رو فرستاد شمال تا لااقل برای اونها اتفاقی نیوفته و اونها هم تا پایان جنگ و حتی یه چند ماهی هم بعدش شمال موندن… خب دختر تهرونی بودند و بچه های محل و پسرعموهای…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان . من ارمینم میخوام یک خاطره شیرین سکسی رو براتون تعریف کنم که هیچوقت از ذهنم و قلبم پاک نخواهد شد… من الان سی سالمه بچه قشمم خاطره بر میگرده ب ده سال پیش من و سه تا دیگه از دوستام رفته بودیم مسافرت ، هر چهاتامون…
این داستان تقدیم به شما اسمم نویده،زنم اسمش مهینه،ما. شش ساله عروسی کردیم،مهین لاغر وکوچولوئه،کمرش باریک وباسنش یکم پهنه،ما زندگی خیلی خوب وآرومی داشتیم خیلی همدیگه رو دوست داشتیم،هیچوقت فکر نمیکردم مهین یه روز بهم خیانت کنه،انقدر بهش اعتماد داشتم که تو لباس پوشیدن ازاد بود جلوی مهمونا راحت بود،تو عروسیا لباسای کوتاه ولختی میپوشید،منم…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان . بعداز سختی هایاموزشی و مرخصی وارد اون پادگان جهنمی شدم خیلی دلم گرفته بود اولش منو فرستادن مهمانسرا جای خوبی بود یک ماه اونجا بودم تا که یکی از گروهبان های لر اونجا چند روزی بود که رفته بود تو نخ من من میدونستم دنبال چیه ولی بهش…