برچسب: داستان های سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان اسم من رضاس حدود سی سالمه قدم 185 قیافم متوسطه و سبزه ولی معمولا خوش پوشم . یه خواهر دارم که بیست سال ازم بزرگتره واسه همین سن بعضی بچه هاش از من بیشتره . تو بچه هاش دوتا دختر داره به اسم زهره که یه سال از…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.   داستانی که میخوام بگم مربوط به چند ماہ پیشه من عاطفه هستم که قبلن هم داستان سکسم با مهدی و امیر رو نوشتم اینبار میخوام این خاطرہ ی تلخ سکسی رو براتون تعریف کنم که بهم تجاوز شد و تصمیم گرفتم هرگز به سمت سکس نرم اولای آبان…

  • این داستان تقدیم به شما نمی تونستم باور کنم… تو همون لحظه هم که داشتم اون کارو میکردم برام باور کردنی نبود. هیچ چیزی رو نمی تونستم ببینم جز کس زن عموم که رو پشت بوم خونشون توی اون انباری تاریک و کثیف جلوم باز شده بود. انگار زبون و دست و کیرم رو داشت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . ارمین هستم بیست و شش ساله جریان برمی گرده به یک سال پیش…   دو سالی بود که یک دوست دختر داشتم اسمش نگار بود بیست و دو سالش بود با هم توی این دو سال صمیمی شده بودیم از تمام رازهاش با خبر بودم و با هم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام میخوام بهترین اتفاق زندگی مو واسه تون تعریف کنم… من اول از خودم و خاله هام بگم من اسمم سامان و شانزده سالمه۱۸۸ سانت و ۹۳ کیلو وزن چون کشتی گیرم و باهاش!!  ( منظورش باشگاه بوده نویسنده ی عزیزمون) بدنسازی میرم بدن فوق العاده ای دارم و خاله کوچکم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم آرش 22 سالمه قد 180 وزنمم تقریبا 77 بدن معمولی دارم کم مو تا قبل این ماجرا یه بار کون داده بودم اونم 8_9 سال پیش که اون جرقه کونی شدن من بود تو این چند سالم کون نداده بودم تادو ماه پیش که دوباره سوراخ کونم به…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من سامان هستم،٣٠ سالمه و ٥ ساله ازدواج كردم.اين اولين باره كه مي خوام راجع به سكس بنويسم… *** پارسال با زنم ميترا كه٢٩ سالشه و قد١٧٠ وزن ٥٨ و سينه ٨٠ رفتيم آنتالیا. روز اول كه باهم رفتيم ساحل ميترا خيلي دوست داشت كه خودشو برنزه كنه و لب…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من از 17 18 سالگی که خودمو شناختم و با چت رومای یاهو آشنا شدم همیشه دوس داشتم سکس گی رو تجربه کنم،یبار وقتی 20 سالم بود با یه پسر 19 ساله تو چت آشنا شدمو اونم گفت میده و ساک میزنه،بلاخره یه روز که خونه خالی بود و…

  • این داستان تقدیم به شما من مينا 27 ساله هستم كه از چهارده سالگي به دنبال فوت والدينم در يك سانحه رانندگي تنها زندگي می كنم البته پيرزني كه خانه‌زاد پدربزرگم بوده نيز به عنوان دايه و همدم در خانه ويلايي دو طبقه و لوكس و مجهزمان در اهواز با من زندگي مي‌كند كه او…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. نگين هستم ٢٩ ساله، از شهرستاني تو شمال، اين داستانه واقعي اتفاقيه كه برام افتاده و ميخوام براتون بنويسم كه شايد براي بچه هاتون بدردتون بخوره…   من ١٢ساله بودم كه اين انفاق برام افتاد و مسير زندگيمو عوض كرد،ما ١٥ تا دختر خاله و پسر خاله بوديم كه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من سامان ٢٢ ١٧٠ ٦٥ فري پوز هستم.فري پوز يعني پوزيشن آزاد بسته به علاقت به طرف مقابل پوزيشن ميگيري.واسه بعضي ها تاپ واسه بعضي ها بي و واسه بعضي ها دوطرفه.علاقه ام به اينه كه با پسرهاي كم سن يا همسن خودم سكس كنم…خب اما داستان بهترین و لذت…

  • این داستان تقدیم به شما با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان . من دانیال هستم ۲۲ ساله داستان برمیگرده به زمانی که حدودا ۱۹ سالم بود و خالم تقریبا سه سال بود که ازدواج کرده بود ولی شیش هف ماه بود که اومده بودن خونه خودشون. خوب من یه پسری بودم که همچین…