برچسب: داستان های سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام . اسم من محمد هستش یک پسر 17 ساله از مشهد ام و یکی از دوستام که با هم صمیمی تریم اسمش امیر هست . من از 13 سالگی با امیر تو یک مدرسه بودیمو فقط یک سالشو هم کلاسی نبودیم . اولاش که فقط بحثامون سره فوتبالو درسو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. خاطره ای که میخوام تعریف کنم، عین واقعیته، به جز اسمها. *** اسم من حسامه. این خاطره برمیگرده به 2 سال قبل که من 19 سالم بود. قدم 1.80 و 90 کیلو هم وزنمه. یه بدن معمولی، ولی قیافه خیلی توپی دارم. سفید مفید و خوب. داستان ما از…

  • این داستان تقدیم به شما مقدمه: نوشته ای که میخونید یه داستانه و فانتزی ذهنی من با یک زنپوش هست که امیدوارم همچین شخصی رو پیدا کنم.شروع داستان و نحوه علاقه مند شدن من به زنپوش ها واقعیت هست ولی بقیه داستان زاده تخیلات من. چون سکس با زنپوش رو دوست دارم ولی تا الان ممکن…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت دوستان و تشکر بابت اینکه میخواین داستان بنده رو بخونید من ارمان 19 سالمه هیکلم خوبه و یه کون خوش فرم و گنده دارم خیلی ها دنبالم بودن که کونم بزارن ولی من از ترس ابرو زیاد بهشون پا نمیدادم ولی تو تنهایی خودم با خودم ورمیرفتم…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم کیارشه تو این سایتهای اجتماعی با یه زن اشنا شدم اسمش شیرین بود که با شوهرش عضو بودن و فعالیت میکردن با شوهرش هم که اسمش رامین بود هم دوست شدم اونا تهران بودن و من سسندج چند بار تعارف کردن که برم خونشون منم که مجرد بود و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.   اسم من ساسانه ۲۱ سالمه و سه تا خواهر دارم که از من بزرگترن یکیش ۱۰ سال و یکیش ۸ سال و یکیش ۵ سال دو تا خواهر کوچکتر ازدواج کردن و خواهر از همه بزرگترم هنوز مجرده.خواهر بزرگم اسمش شیماست و منو اون از بچگی رابطه خیلی عمیقی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اول از همه نه اسم خودم تو این ماجرا واقعيه نه زن داییم من 27 سالمه يه زن دایی چشم بادامی و سفید 32 ساله دارم که از قدیم خیلی تو کفش بودم زن داییم از اونجايي که همه کاره خونه است دایی بیچاره من نميتونه رو حرفش حرف…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. این خاطره مال حدودا 12 سال قبله.اون موقع من 16 ساله بودم.تابستون بود.خونه مادربزرگم ویلاییه .هنوزم توی همون خونه هستند.تابستونا من پیش اونا بودم .ما اکثرا توی حیاط میخوابیدیم.من و 2 تا خاله هام زیر یه پشه بند.خاله گلرخ 19 سالش بود و خاله مهوش 17 سال.یه شب حس کردم یه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من مهرانه 32 سالمه خدارو شکر با قدو هیکل خوب و چهره به قول دخترا جا افتاده و جذاب. تصمیم گرفتم یه داستان واقعی از یه سکس متفاوت نسبت به سکسای زیاد زندگیم بنویسم که دوستان خوششون بیاد… *** من تو کیش زندگی میکنم یه خونه دوخوابه شرکتمون…

  • این داستان تقدیم به شما حسین بیش از حد باهام احساس صمیمیت میکرد، بهم نمیگفت خاله! دیگه خاله جون یه لحظه هم از دهنش نمیوفتاد. بهم همش پی ام میداد، کلی عکس بوس و قلب میذاشت، مثله پروانه دورم میچرخید. احساس میکردم ابراز علاقه هاش زیاد و غیرعادی شده ولی از طرفی میگفتم خب من…

  • این داستان تقدیم به شما اولین باری که کون دادم 11سالم بود تو یه روستا که با بچه ها میرفتیم تو رود خونه شنا من هم چون یکم تپل و خوشکل بودم تو چشم بودم دوستامم هم دوست داشتن منو بکنن ولی به خاطر رفاقت این کار رو نمیکردن تا اینکه یه روز با یکی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم سامان هست این قضیه برمیگرده به 4 ساله پیش زمانی که 15 سالم بود سال خاله هام با مامانم که سره یه قضیه ای قهر بودن آشتی کردن…11-12 سالم بود که از مدرسه اومده بودم خونه فکر کنم کلاس پنجم بودم…وقتی دره اتاقو وا کردم دیدم خاله هام…