این داستان تقدیم به شما آخ خخخخخخخخخخ یواش جر خوردم ،نامرد پارم کردی وحشششششششششی چه خبرت است ،یواششششششششششش جون صمد درار مردم… صمد:چیه تمام شد دیگر نصفش رفته تو یک کم تحمل کن الان تمام میشه مگر هفته پیش بامحمدنکردیمت چقدر زود کونت تنگ شده آخ قربون کون تنگت بشم الان 10سال است که این…
این داستان تقدیم به شما سلام. من محمد 32 سالمه کارمندم،خانومم اسمش مهینه بیست سالشه،هیکلش لاغره مثل دخترای 14ساله میمونه،سینه هاش کوچیک و سفته واسه همین اکثر وقتا سوتین نمیبنده،تو لباس پوشیدن گیر نمیدم بهش،تو مهمونی و عروسی لباسای باز وکوتاه میپوشه،مردا زیاد میرن تو نخش ولی پا نمیده،خیانت نمیکنه، از گذشته اش بگم چند…
این داستان تقدیم به شما من همجنسگرا هستم. قدم ١٥٨ و وزنمم هي تغيير مي كنه اما هميشه ي خدا كمرم باريكه و سينه ها و باسنم بزرگن. دبيرستان با يه دختري به نام صدف آشنا شدم و بعد يه مدت حس كردم كه دوستش دارم. تا اين كه رسيديم پيش دانشگاهي. قضيه مال پنج…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من علی 22 سالمه میخوام یه خاطره ی عالی واستون تعریف کنم.خاطره درباره دوران سربازیمه… ده ماه خدمت بودم (19 سالم بود رفتم خدمت) توی بروجرد برج 8 یا 9 بود که یه ستوان دوم کادر که تازه از دانشگاه افسری امام علی ارتش فارغ التحصیل شده…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستای خودم . من میلاد هستم و این دفعه میخوام گاییدن نامادریم رو براتون بگم بچه ها اینو هم بگم تموم داستانام همش واقعی هستش .زیاد حرف نمیزنم میرم سر داستان.داستان من از اونجایی شروع میشه که پدر و مادرم از هم طلاق گرفتند و من و…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه. اتفاقی که برای من افتاده اینه که آشنایی من با سکس از طریق خواهرم اتفاق افتاد و وقتی توی یه شهر دیگه ساکن بودیم و پدر و مادرم رفته بودن بیرون خواهرم منو که اون موقع دبستان میرفتم و خودشم دوم راهنمایی بود داخل اتاق برد و…
این داستان تقدیم به شما سلام. من الان بیست وسه سالمه وباپسردایم علی رابطه داشتم.من پسر خ قشنگی هستم بدن بدون مو سفید وقلمی باسنموهروقت نگامیکنم شهوتی میشم سوراخ صورتی بادو فرورفتگی بالاطاق هاش ولی علی قیافه نداشت سبزه بود.وسه سال ازمن بزرگتر همدیگه روقبلأدس دس میکردیم و دوطرفه زده بودیم تاوقتی علی دانشجوبودماهشهرو…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان عزیز. من محسنم 27 سالمه و مجردم و شروع این داستان مال 3 ماه پیشه یعنی زمستون 94… *** داستان از اونجا شروع شد که داشتم تو بیتاک به همه درخواست میدادم . این وسط یکی قبول کرد ازش پرسیدم سنش رو وقتی گفت 34 جا خوردم .…
این داستان تقدیم به شما سلام. این داستان چند سال پیشمه که دبیرستانی بودم اسمم پارساست… یه پسر قدبلندی تو کلاسمون بود به اسم ارمین خیلی دلم میخواست به کیرش دست بزنم بارها توی کلاس ورزش کیرشو از زیر لباس ورزشیش دید میزدم یا بهش نزدیک میشدم و کونمو میزدم به کیرش میترسیدم اگه کاری کنم…
این داستان تقدیم به شما دوربینشو آماده کرد،منم داشتم ماشین رو تمیز میکردم و خلاصه که برای عکاسی حرفه ای صبح زود زدیم به سمت جنگل های بکر و بی نظیر شمال کشور، سوادکوه… *** حدود 2 ساعت بعد رسیدیم به ورودی شهرک آزادمهر(یه شهرک جنگلی)…ورودی رو رفتیم بالا و رسیدیم به روستایی فوق العاده…
این داستان تقدیم به شما دیروز بود… برای من که عید عملا رنگ و بوی عید رو نداشت و اکثرا تو خونه تنها بودم، هر پیامی که از طرف دوستی میومد رو موبایلم خیلی خوشحال کننده بود. طرفای ظهر بهم مسج داد که مامان و باباش رفتن مسافرت و اون باهاشون نرفته. قرار شد عصر…
این داستان تقدیم به شما من 25 سالمه و تحصیل می کنم . تا قبل این اتفاق هم سکس نداشتم، من یه زن دایی دارم 35 سالشه که قیافه خوشگل و کلاسیکی داره، خوشگل نه از اون زن سوسولایی که با هزار آرایش یه چیزی میشن، زن دایی من بدون آرایشم بسیار خوشگل و نازه…