این داستان تقدیم به شما سلام به همه ی خوانندگان سایت. اسم من سامان(مستعار)،در حال حاضر 21 سالمه که دارم میرم توی 22 سال… *** قضیه واسه سال 92 هست،ترم سوم دانشگاه بودم،چون رشته ام فنی بود یه سال زودتر از بقیه رشته ها رفتیم دانشگاه،یعنی یه جورایی هفده سال و نیم سن داشتیم!ورودی 91…
این داستان تقدیم به شما افشین شوهر دوستم ترانه چند وقتی بود که حسابی رفته بود توی نخ من و البته من هم از اینکه می دیدم مورد توجه مردی به اون خوش هیکلی و خوش تیپی قرار گرفته بوم بدم نمی اومد نگاههای عاشقانه اونو با لبخند جواب میدادم و همیشه دوست داشتم یا…
این داستان تقدیم به شما زن برادرم جزو کیس های مورد علاقه من هست قدش بلند و خوب باربی نه زیاد ولی همه جوره فیکس بامن هم خوب بود و یه روز رفتم خونشون و ازمن پرسید که نمیخوای ازدواج کنی هیچ صدایی ازت نیست ؟ جواب دادم که آخه دنبال کسی هستم که پیدا…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم علی هست و الان 19 سالمه ولی میخوام تمام خاطرات سکسیم رو از اول عمرم براتون بگم…. *** 7 یا 8 ساله بودم که پسر داییم سرباز بود و محل خدمتش افتاده بود شهر ما، اسمش محمد بود، اخر هفته مرخصی داشت میومد خونمون، اوایلش خوب بود باهم…
این داستان تقدیم به شما سلام. رضا هستم ، قبلا داستان خودمو با سونیا براتون نوشته بودم و این دفعه می خوام داستان سکس خودم با زن عمو و دختر عموم رو بنویسم … *** من یه عمو دارم که فوتبالیس هستش و خیلی با من جوره و همیشه باهم فوتبال میریم . اسم زنش…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه داستانی که میخوام بگم مربوط میشه به پارسال با یکی از دوستام که چند سال از من بزرگتره.تا الان داستانی ننوشتم سعی میکنم قشنگ ماجرا رو توصیف کنم… *** قصه از اونجایی شروع شد که من 16سالم بود و وقتی اومدم اصفهان با یکی دوست شدم که…
این داستان تقدیم به شما اسمم میلاده و اولین باره که داستان می نویسم.خیلی وقت بود میخواستم بنویسم اما انقدر که داستانای سکسیه بقیه رو میخوندم و حشری میشدم نمیتونستم خودمو کنترل کنم و دست به کیر و کون میشدم و خودمو میمالوندم و بعد جق نایی واسه داستان نوشتنم نمیموند…. *** تقریبا 4 یا…
این داستان تقدیم به شما سلام داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سه سال پیش … اول از خودم بگم که اولا خیلی حشریم و بعدش قدم صدوهفتادوهشت و وزنم هفتاد کیلو ،بدنم تقریبا سفیده و کونم هم که به قول دوستم گرد و قلمبه س و سفید!و اینکه بدنم مو کم…
این داستان تقدیم به شما سلام. . من اسمم امیره الان ۲۴سالمه، قدم ۱۸۸ سانته.پسر سبزه برنزه ام یعنی نه سبزه نه برنزه ما پسرا تشخیص رنگمون مث دختر خانوم ها نیست اونا هزار نوع رنگ دارن،چهارشونه باشگاهم میرم،دانشجو هستم و برای لیسانس میخونم _چقدر از خودم تعریف کردم دیگه بسه در کل آدم خون…
این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم پارساست متولد 1359 و میخوام از نوع زندگی خودم ک تا چند سال پیش فکر میکردم عادیه براتون بگم و ازتون بخوام اگه کسی یا خودتون روش زندگیتون نزدیک یا شبیه به منه بگه… *** من تو یه خونواده با چهار تا خواهر ک همشون از من…
این داستان تقدیم به شما اواخر تیر سال ۸۷ بود …. تولد ۱۶ سالگیمو تازه جشن گرفته بودم. مطابق معمول پشت میز کامپیوتر نشسته بودم که کیرم شروع کرد به تیر کشیدن ..درد از طرف بیضه هام شروع میشد و به آلتم میرسید ..خیلی درد زیادی نبود و منم مثل اکثر ایرونیا بی توجه بهش به…
این داستان تقدیم به شما مقدمه: ما یه همسایه داشتیم به نام آقا کریم و لیلا خانوم که حدودا ۳۰ سال سن داشتن .تقریبا وقتی من پانزده سالم بود این اقا کریم زنش بر اثر تصادف فوت کرد . کریم مرد پولدار و خوشتیپی بود، البته ثروتمند نبود ولی تو محل خودمون حدود ۱۰ واحد…