برچسب: داستان های سکسی


  • این داستان تقدیم به شما این داستان کون دادن یه پسر کم سن به یه مرد سن بالاست . این داستان زندگی خودمه  و امیدوارم شما ازش خوشتون بیاد … *** اول یکم از خودم براتون بگم اسمم آرمانه الان 21 سالمه قدم 167 سانت و وزنم 65 کیلو هستش بدنم از بچگی خیلی نحیف وسفید و…

  • این داستان تقدیم به شما ما سه تا بودیم. من، پسر داییم، دختر داییم. بابک، حمید،پروانه… داستانمو از جایی شروع میکنم که کلمه عشق رو یاد گرفتم ینی از 17 سالگی اون روزایی که هم میتونستم عشقو بنویسم و هم میتونستم بفهممش. من شیرازو خیلی دوس دارم البته نه بخاطر خودش بلکه بخاطر پسر داییم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم آرمانه و 18 سالمه. با این سایت آشنام و حدود یک سالی هست دارم باش حال میکنم .از خودم بگم قدم 170 و وزنم 75 کیلو بدن سازی میرم ولی از اون هیکلای فیتنسی ندارم ولی رو فرمم.پوست سفید و بدنو همه جشو میتراشم چه دست چه…

  • این داستان تقدیم به شما اسم من پارسا است ،  بار اولمه خاطره مینویسم…   خاطرم برمیگرده به 4سال پیش اون موقع خونمون روستابود و دختر عموی داشتم به اسم سمیرا که دختری سبزه و با کونی درشت و چشمای خوشگل از بچگی همیشه باهم بودیم و شبها تو خونه همدیگه میخوابیدیم و گاهی وقتها شبها…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان گل.   این داستان پارسال برای ما اتفاق افتاد. من و زنم حدود شش ساله که ازدواج کردیم زنم مریم که 30 سالشه و سینه های 80 و اندام عالی با رونهای توپری داره. مریم یه دایی داشت که 60 سالش بود و مقیم آلمان بود و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت همه عزیزان.من امیر هستم 20 سالمه تهران مجرد زندگی میکنم .اهل عشقو حال افراطی نیستم و با دوست دخترم برای رفع نیاز سکس میکردم تا نه وقتمو زیاد یگیره و نه واسم تکراری بشه. *** با دوست دخترم بهم زده بودم و دوماهی میشد که تنها بودم.و چون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان . من و پسر داییم مجید از بچگی باهم بودیم هر جا میرفتیم باهم بودیم و از همه چی هم با خبر بودیم حتی ده دوازده سالمون بود با هم گی میکردیم سوپر میدیم سیگار میکشیدیم تو همه چی با هم بودیم تا این که بزرگ شدیم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه. این داستان شروعش مال خیلی وقته پیشه..حدود ۱۰..۱۲ سال پیش..اون موقع من حدود ۱۷.۱۸ سالم بود..با پسر عموم که ۲ سال از خودم کوچیکتره خیلی جور بودیم…زیاد ولی تو فکر سکس و این چیزا نبودیم.. وقتی میومدن خونمون میرفتیم تو اتاقمونو با هم بازی میکردیم ..پاسور بازیو بازیهای…

  • این داستان تقدیم به شما من احمد هستم و بچه اهوازم، ۲۵ سالمه و با مادرم زندگي ميكنم، از بچگي ميدونستم كه به مردها علاقه دارم ولي خب وقتي بزرگتر شدم فهميدم گي بودن چيه و تاپ و بات چه معني دارن و هميشه مرداي هيكلي و تپل و پر مو رو دوست داشتم… *** قديما…

  • این داستان تقدیم به شما در زمانهای دور مردی بود که حسرت تن و بدن مادر زن خویش را میخورد …روزی به مادر زن خویش گفت من طلاق دخترت را میدهم او از پس کارهای خانه بر نمی اید و از او راضی نیستم…مادر زن به التماس او افتاد و گفت ما بسیار فقیریم هر…

  • این داستان تقدیم به شما من شایانم و ۱۸ سالمه. این داستانی که میخوام بگم برمیگرده به دوران ۱۴ سالگیم. خونواده ما تو خراسانه. من از خانواده مادریم یه خواهر دارم به اسم نگار که فقط ۱۰ دیقه از من کوچیکتره. من خودم تا کلاس ششم خیلی درس خوندم و راهنمایی رفتم تیزهوشان، ولی ازونجا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.من صدفم 25 سالمه.می خوام براتون اتفاقی که توی قطار افتاد رو تعریف کنم… *** با خانواده رفته بودیم سفرکرمان.از اونجایی که من کارمندم وقتی اونا می خواستن برن شیراز نتونستم همراهیشون کنم و با قطار برگشتم تهران تا بعدم از اونجا برم شهرمون.توی قطار همسفرام یه خانواده 5 نفره…