برچسب: داستان های سکسی


  • این داستان تقدیم به شما این داستان مربوط میشه به 3 سال پیش… یکی از فامیلامون خانوادگی رفته بودن تهران و تو اون چندسال فقط عیدها میدیدیمشون 3تا دختر و یه پسر داشت که دوتا دخترش مجرد بودن یکیشون که از همه کوچیکتر بود اسمش مریم بود و 31سالش بود منم 25 سالم بود اونموقع…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من جواد هستم 16 از اطراف تبریز قیافم خوبه تپل هستم بدنمم مو نداره. داستان مال وقتیه که 15 سالم بود و بخاطر درسهای خوبم یه گوشی برام خریده بودن…   به پیشنهاد یکی از دوستام اینستاگرام نصب کردم و عکس داخلش میذاشتم تا این که یاد گرفتم که فالو…

  • این داستان تقدیم به شما باسلام من رضام ۲۶سالمه با ظاهری معمولی اما قدم بلنده. این داستان مربوط به حدود ۲سال پیش است… *** بعد از اخذ لیسانسم یه طرح ویژه اومد برای سربازی که میتونستم سرباز معلم بشم وبرم تو مناطق دورافتاده تدریس کنم منم از دو جهت قبول کردم اول چون هم سربازیم…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم فرهاده ، سال هشتاد و پنج برای یه کار دو سه ماهه باید میرفتم کیش …   تا اونموقع کیش نرفته بودم ای سفر هم برام فال بود و هم تماشا. قبلش با دوستم رضا که سالها اونجا کار و زندگی میکرد هماهنگ کرده بودم و قرار شد همینکه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . این اتفاق سال 84 واسم پیش اومد، من زیر خواب… ببخشید شاگرد یه راننده تریلی هستم. یه شب نزدیکای ساعت 9 یه پیام از یه خط 912 برام اومد بازش کردم دیدم یه پیام سکسی همراه با یه عکسه (البته از اونایی تصویرهاکه قدیما درست میکردن مثل استیکرهای امروز…

  • این داستان تقدیم به شما مهدی هستم این خاطره جند ماه پیش اتفاق افتاد با خاله جون که ه‌‌ر وقت میبینمش شق میکنم .کون داره …. *** اومده بود خونه ما از من 3 سال بزرگ تره وقتی بعد ظهر دراز کشیده بود منم پشتش دراز کشیده بودم اومدم جلو چسبوندم به کون داغش بعد چند…

  • این داستان تقدیم به شما با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم به صفحه ی گوشیم نگاه کردم چشمم افتاد به قیافه ی خندون پدرام که داشت بهم چشمک میزد لبخند زدم و جواب دادم سلااام عزیزم _سلام خانوم خابالوی من خوبی ؟ _مرسی آقای خوشحالم تو خوبی ؟ _آره قربون او صدای خابالوت…

  • این داستان تقدیم به شما امیر هستم از کرمان. داستان من مربوط میشه به سکس من با دوستم امین… *** یه روز بعد از کلاس زبان به مادرم گفتم که با امین پیاده میایم خونه. شب بود حدود ساعت نه.رفتیم تا رسیدیم به یه کوچه بن بست که تهش یه نیمکت بود.روی نیمکت نشستیم.یه لحظه…

  • این داستان تقدیم به شما خیلی وقت هست پدرم فوت کرده، من بچه آخرم و خواهر و برادرهام ازدواج کردن. من و مادرم تو خونه پدری زندگی میکنیم. مادرم حدود ۵۰ سالشه، از نظر ظاهری نسبت به هم سن و سال‌های خودش خوبه، خصوصا وقتی به خودش میرسه خیلی خوب میشه. آپارتمانی که توش زندگی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من بهراد 25 سالمه این داستانی که میخوام تعریف کنم برای یک سال پیش البته ماجراش از 5 سال پیش شروع شده بود. 5 سال پیش ترم دو دانشگاه تموم شده بود من برگشتم شهرم با کسی هم نبودم تک وتنها تا اینکه یک روز تو یه کافی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ماجرایی ک میخام بگم برمیگرده به اولای اردیبهشت 95 تو اقوام مامانم با ی زنی اشنا شدم ب اسم زهرا ک خیلی هم هیکل سکسی و تو دل برو با ی فیس خیلی ناز داشت .الان هم تقریبا 26 سالش بود خودم هم امیر حسین قدم 181 وزنم 66 با…

  • این داستان تقدیم به شما یواش یواش داشتم پا به سن میگذاشتم و هنوز سکس نکرده بودم! 26 سال رو رد کرده بودم. حتی دوست دخترم نداشتم. از فرط جلق زدن پدر کمر و زانوم در اومده بود و اعصابم خراب خراب بود. در به در دنبال یه کس می گشتم. مهم نبود چیه و…