برچسب: داستان های سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام به دوستان حشری این داستان گوشه ای از زندگی منه اگه بخونین مطمئنم که لذت میبرین… *** اسمم محمد الان۲۵سالمه قدم۱۸۲وزنم۷۸کیلو هست من از سن ۱۷سالگی بدن سازی میرفتم چون خونه ما ویلایی بود وبابام پولدار بود واسه خودم وسایل بدن سازی خریدم دمبل و وزنه از این چیزا…

  • این داستان تقدیم به شما سال دوم دبیرستان بودم گرد و تپل و سفید مهتابی کون گنده و سینه های بزرگم توجه هر آدمی و جلب میکرد به خاطر همینم بود که لباسای گشاد میپوشیدم تا کمتر به چشم بیاد ریاضی و فیزیک و شیمی ام خیلی ضعیف بود بیشتر به کارهای هنری علاقه داشتم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت همه دوستان حشری .   من اسمم حسامه مامانم الان 38 سالشه ویه خانوم خوشگل فوق العاده خوش اندام که قدش 175میشه وزنشم خودتون باید بغلش کنید کیرتونو بچسبونید بهش و بلندش کنید تا بفهمید چند کیلوه..پوستشم سفیده.الان تو این سن ساپورت میپوشه تو خیابون منم وقتی باهاش،بیرون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام سعید هستم 29 سالمه.کیرمم حدود 18 سانته.همیشه تو زندگیم به خاطر شهوت بالام مشکل داشتم و دارم.به همین دلیلم وقتی 23 سالم بود زن گرفتم چون از نظر مالی هم امکانشو داشتم.زنم اوایل خیلی خوب بود اما الان مث یخچال از نظر جنسی سرده.و اما داستان:   من یه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت همه .من کامران هستم هفده سالمه دوم دبیرستان هستم .این داستانی رو که میخوام براتون بگم واسه همین امساله . ماتوکلاسمون یه رفیق داریم به اسم سامان .این اقا سامان خیلی خیلی خوشگل ونازه چشای سبز ولبای شکری ودرشت داره .تن صدای نازک وسکسی داره وهیچ مویی رو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من حامده این خاطره کون دادن منه…   اون موقع من اول دبیرستان بودم تو اوایل دوران مدرسه این اتفاق افتاد کون من خیلی بزرگه من یک روز تصمیم گرفتم تا یه تجربه ای از کون دادن کسب کنم تا ببینم چه لذتی برای آنهایی که کون میدن…

  • این داستان تقدیم به شما يه روز ظهر تابستون ساعت دو و سه تو مغازه؛ خودم تنها بودم، هوا هم خيلی گرم بود و پرنده هم تو خيابون پر نمي زد.. درحالی که پشت پیشخون حوصله ام سررفته بود؛ یهو يه خانوم حدودا چهل ساله که بنظر معلول میومد؛ از اينها که يک پاشون آهن…

  • این داستان تقدیم به شما ظهر بود و هوا خیلی گرم بود …   مثل همیشه داشتم برمیگشتم خونه و پشت اخرین چراغ قرمزتوقف کردم توی حال هوای خودم بودم که ضربه شدیدی به ماشین خورد . خیلی گیج شده بودم از ماشین بیرون اومدم دیدم یه خانوم جوون پشت یه پراید قدیمی باهام تصادف…

  • این داستان تقدیم به شما سلام رضا هستم 26 سالمه این داستان رو که میخوام تعریف کنم مال همین امسال هست… من شغلم تولید کننده قارچ خوراکی هست بعد از دانشگاه که دیدم کار گیرم نمیاد یه وام سنگین گرفتم چند واحد تولیدی قارچ راه انداختم چند سالی هست دارم کار میکنم تو این شغل…

  • این داستان تقدیم به شما بعد از ازدواج داییامو خاله هام موند خاله اخریم مریم … یه دختر ۲۰ساله با قد ۱۶۸ وزن ۷۰ و بدن تپلو گوشتی و چهره سبزه و تپلو خوشکل… *** چون یکسال ازم بزرگتر بودو بعد دیپلمم دیگه درس نخوند همش خونه تنها بودو از ترس داییامو بابا بزرگم اهل…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ارسلان هستم 26 ساله قضیه مربوط میشه به 2 سال پیش؛ تبریزیم… *** توی همین سایت یکی رو پیدا کردم دو سه سال از خودم بزرگتر اولین بارش بود میخواست گی کنه اسمش امین بود هر کاری کردیم عکس نداد شماره دادم یک روز که خونه خالی شد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان.   من اسمم علی 25 سال سن دارم تو یکی از شهرستان های جنوب غربی کشور زندگی می کنم یه شریک دارم 35 سال سنشه واسه بدبختی اعتیاد داره یه زن داره زنشم فکر کنم چند سالی از خودش کوچیکتره اسمش شیداست شیدا یه اندام فوق العاده حشری…