این داستان تقدیم به شما سلام، اولش بگم که من عاشق کون دادن به پسرای بدون ریش و خوشگل و دوجنسه های کیرکلفتم… *** یکی از تفریحاتم گشتن به دنبال لباسهای سکسی فانتزیه تو مغازه های مناطق مختلف تهران. یه ظهر گرم تابستون حدود ساعت 2 ظهر بود. داشتم از جایی برمیگشتم خونه. خونه مون…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من زیاد اهل داستان نویسی نیستم اما دوسدارم خاطره ای که دوسه روزپیش تو مترو ایستگاه هفت تیر برام پیش اومد واستون تعریف کنم… *** ساعت ۶ بعدازظهر اوج شلوغی مترو بودش.دوسه تا قطارو بخاطر شلوغی نتونستم سوارشم…همونطوری که ایستاده بودم دوتا دخترکه فکرمیکنم دانشجو بودن اومدن نزدیک…
این داستان تقدیم به شما سلام من نادرم و میخام براتون داستان سکس با خواهر زنامو براتون بگم … *** یه روز صبح که بیدار شدم تلفنم زنگ خورد وجواب دادم دیدم خواهر زنم افسون پشت خطه سلام وتحوال پرسی گفت که به اتفاق افروز اون خواهرش و بچهاشونو شوهرای بیقیرتشون دارن میان خونه ما منم…
این داستان تقدیم به شما من یه دوست دارم اسمش علی هست که بهش میگیم علی آقا.. از اون تریاکی های قهاره… حدودا پنجاه سالشه و یه بنگاه باربری ماشینهای سنگین داره ولی دیگه خودش کار نمیکنه و دست شاگرداش هست و خودش ساکن همیشگی خونه و پای منقل و وافور… وضع مالیش هم چون…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من رامتینه،17سالمه،سفیدمو تپل،جوری ک سینه هام تو مشت جا میگیرن،فک کنم بخاطر اینه که زیادی بهشون رسیدم خخخ..این داستانم برمیگرده به دوسال پیش،وقتی که 15سالم بود! این اولین باری نبود که کون میدادم،در واقع اولین باری بود ک خودم خواستم کون بدم… *** اولین باری که کون دادم،تجاوز…
این داستان تقدیم به شما سلام.اسم من امیر حسینه.الان 18 سالمه و داستانی که قراره تعریف کنم مربوط به اول راهنماییمه… *** مامانم اسمش سپیده س ، یه زن توپر گوشتی،چاق نیست توپره ، قد 170 ، شکم نداره اما سینه هاش 90 و کون بزرگی داره ، هیکلش مثل ساعت شنیه ، موهاش تا…
این داستان تقدیم به شما عمو کیر دراز همیشه وقتی رو به روی آینه می نشیند و کیرش را می گیرد دستش، یاد آن دختر می افتد. تنها دختر محل که این همه سال توانسته خودش را از دستبرد او دور نگه دارد. همیشه یاد آن دختر که می افتد، چند بار دیگر دست های…
این داستان تقدیم به شما سلام داستان بر ميگرده به ٤ -٥ سال قبل يعني بهمن ماه سال ١٣٩٠ *** احساس سرما خوردگي كمي داشتم ولي از اونجا كه تو شهر غريب دانشجو بودم (يكي از شهر هاي شمالي) رفتم دكتر ساعت ١١:٣٠ شب و خوشبختانه كسي منتظر براي ورود به مطب دكتر نبود و…
این داستان تقدیم به شما سلام خاطره ای که براتون تعریف میکنم واقعیت داره من اهل شمال کشورم توی یکی از شهرای مازندران زندگی میکنم… *** سال 87 بود که نامزد کردم و سال 90 عروسی کردیم و رفتیم سره خونه زندگی اوایل من به مادر زنم اصلا چشم نداشتم همیشه بهش احترام میذاشتم از…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان عزیز اسم من آراز هست 33 سال دارم این داستان مال سال 86 هست گه اولین سکسم را تجربه کردم… *** من سال 86 تو یه مغازه ای کار میکردم گه تو کار موبایل بودیم یه روز یکی از مشتری بهم پشنهاد داد بریم ناهار بیرون رفیتم سر…
این داستان تقدیم به شما این پسر جدیده که کارای خونه رو انجام میده،سوران،خیلی حرفه ایه!قبلا هم به ارباب خدمت کرده،نمیدونم چرا دوباره اومده خونمون!البته ارباب اشاره کرد که دوس داره یکی کارای خونه رو بکنه و اینکه دستپختش قطعا از من بهتره!ولی بعضی وقتا بهش حسادت میکنم،عمیقا حسادت میکنم،امشب لازانیا پخته! یه شلوار لاتکس…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه. این داستان یا خاطره که واستون میگم مربوط به خیلی سالها پیشه زمانی که من ۱۷ سالم بود ،اسم من نیما هستش و چون کوچکترین فرزند خونواده بودم اختلاف سنیم با خواهر زاده و برادر زاده هامکم بود . بزرگترین اونا فاطی بود که ۳ سال…