برچسب: داستان های سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان..   داستان من از انجا شروع میشه که یکروز رفتم بیمارستان نوبت دکتر گرفتم و گفتند دکتر ساعت 11 می آد خانه مادر زنم نزدیک بیمارستان بود من رفتم خونشون کسی نبود پدر زنم رفته بود سرکار و بچه ها هم رفتند به سر کارشون زنگ…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.سوگند هستم دختری که قبل از ازدواج خیلی‌ شاد و آزاد بود… *** من وقتی 17سالم بود بامردی ک 10سال تفاوت سنی دارم اما ب چهرش نمیخوره ازدواج کردم و اون بعد چند ماه تورابطه سکسمون جرم داد. اخلاقای خاصی داشت زیاد گیر میداد و وسواس بود منم چون دختر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ساسان هستم…   من پنجم ابتدایی بودم که یکی از دوستانم جق رو بهم یاد داد و بهم فهموند ک چطوری ابم روبیارم من اون زمون ک یازده سال داشتم فقط یک قطره ازم اب میومد واصلا نمیدونستم ک این اب بیشتر میشه.من همیشه تو فکرم ب زندایی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه.   من حسام هستم و 29 سالمه و چهار ساله که ازدواج کردم همسرم 24 سالشه و اسمش مژده هست و یک خواهر بزرگتر از خودش داره که اسمش شراره و 27 سالشه و مامان و بابای مژده از هم جدا شدن. همسر من اصفهانی هست و…

  • این داستان تقدیم به شما یه روز از روزای گرم تیرپارسال بود…   تازه امتحانای دانشگاهو تموم کرده بودم بدجور تو کف بودم دوستان میدونن بعد امتحانات فقط سکس میچسبه صبح تا شب رو مغازه بودم ( راجب به خودم بگم اسمم یوسف 25 سالمه گوشی فروشی دارم تو یکی از شهرستان ها هیکل درشتی…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام .   محمود هستم 28 ساله 6 ساله ازدواج کردم ماجرا از شب عروسی من شروع شد چون قبلش در عقدمون فامیل زنمو زیاد ندیدم چون تو شهر ما نبودن…..شب عروسی چند تا دختر دیدم حسابیم به خودشون رسیده بودن سکسی سکسی از زنم که پرسیدم معرفی کرد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من هفده سالم بود که رفتم تهران خونه ی خالم.خالم 45 سالش بود و مجرد مونده بود.صبح که از خواب بلند شدم دیدم دوستش اومده بهش سر بزنه.دیدم یه زن قد بلند و میانسال و تپل با یه گون قلمبه و گنده نشسته.خالم گفت به به .صبح بخیر.ژیلا جان…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.   من اتوسا هستم این خاطره برمیگرده ب سال ها پیش من اولین بار وقتی ۱۳ سالم بود با یه پسر ک پسر یکی از دوستان دور خانوادگی بود دوست شدم اسمش سالار بود و یه سال ازم بزرگتر بود اونموقع سر یه سری از دعوا های بچه گانه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه.   من دو سال بود که تو کردستان عراق توی یه رستوران پیتزا زنی کار میکردم از کارم خیلی. راضی بودم .هم پولش خوب بود و هم خودم اونجا موقعیت خوبی. داشتم. بعد از. 8 ماه که اونجا موندم ده روز. مرخصی. گرفتم و اومدم ایران .اما…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان.   من مهران هستم ٣٦ سالمه تهران هستم ، اين خاطره مال ٢١ سالگيمه اون موقع دانشجو بودم ، ما تو يه آپارتمان ٣ طبقه كه هر طبقش دو واحد داشت زندگي مي كرديم ، واحد ها خيلي بزرگ نبودن ، بعد از اينكه پدرم ازدواج كرد واحد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. بابکم 22 از شیراز داستانم 20 روزی میشه که اتفاق افتاده… *** شلوارک به پا ازسوپری اومدم بیرون. -آقا ببخشید… برگشتم دیدم یه پسرخیلی خوشگل با اندامی تقریبا دخترونس گفتم جانم؟ میخوام برم خیابون نارون گفتم یه خیابون بالاترمیشه نارون وقتی تشکرکرد گفت چهرت خیلی آشناست منم که خیلی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه. میخواستم داستان کون کردنم در خدمت سربازیمو براتون بگم *** من اسم امیر تو زاهدان خدمت میکردم 12 ماه خدمت بودم شدم پاس بخش و ارشد تو پاسدارخونه خدمت میکردم یه شب خوابم نمیبرد پوتینمو پام کردم رفتم برایه خفت گیری… برجک ها تلفن داشتن اگه منو…