برچسب: دیگه


  • این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت همه دوستان. همیشه برام سوال بود که  زنم اگه بفهمه کون میدم  چه حسی داره و زنم کمکم کرد که جواب این سوالمو تا اعماق وجودم حس کنم… *** توی ده دوازده سالگی با یکی از پسر عموهام که هم سن بودیم جق رو یاد گرفتیم ولی…

  • این داستان تقدیم به شما آرمیتا هستم ۲۲ ساله از تهران بابام سپاهی بود در تصادفی کشته شد سال بابام تمام نشده دهها خواستگار برای مامانم می‌اومد در و همسایه فامیل و همکاران بابای خدا بیامرزم از متاهل گرفته تا مجرد از جمله رئیس عقیدتی سیاسی پادگانشان که یه آخوند بسیار خوشتیپی بود قبلن مامانمو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.رسول هستم ۲۳ سال از گرگان و تقریبا دوران بچگی‌ام با یه چشم به هم زدن گذشت و رسیدم به بیست و دوسالگیم که با احمد که یجورایی هم صنف و همکاریم و کلی خیلی صمیمی هستیم و کاملا هم فراری از کار و بحث اقتصادی بیشتر به خاطر وصلت…