این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت دوستان عزیز میخوام از رابطه با نفر سوم براتون بگم که مربوط میشه به چند ماه قبل… من امیر هستم و ۴۳سالمه و زنم مهناز ۳۳ سالشه با اندام تراشیده وسینه معمولی منو همسرم مهناز از دسته ی زوج های هات هستیم و میشه گفت تو…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم رضا متاهلم ۳۰ سالمه زنم یلدا ۲۶سالشه. از طریق دوست خواهرم با یلدا آشنا شدم حدود ۲سال نیم ازدواج کردیم امدیم سر زندگی خودمون من مدیرشرکت لبنیاتیم خانمم یلدا منشی شرکت. من مشکلی که دارم التم کوچک و خوب نمیتونم یلدا رو سیرش کنم مشکل ژنتیکی دارم…
این داستان تقدیم به شما سلام. هر کی هر طوری دوست داره قضاوت کنه . من ۵۰ سالمه یک خواهرزن دارم حدود ۵۴ سالشه البته عمرا به ۵۴ ساله نمیخوره هرکی ببینه میگه ۴۱ یا ۴۲ سالشه تصور کن لیلا فروهر رو یک مقدار خوشگل تر بکن با کمی قد بلندتر. خوشگل و تو…
این داستان تقدیم به شما سلام به همگی. اسمم میثمه داستان من برمیگرده به سال ۹۴ که دوماه مونده به مراسم عروسیم مادرزن خوشگلم ک اسمش سمیرا هستش اومد ساری واسه کمک کردن به چیدن دکوراسیون خونه ای ک اجاره کرده بودم واسه شروع زندگی با خانومم… سمیرا اون موقع ۳۹ سالش بود ..ی خانوم…
این داستان تقدیم به شما هزار سال از فاجعۀ بزرگ میگذشت و جهان با خاک یکسان شده بود. وقتی که یکی از اُپراتورهای آمریکایی شلیک موشک هسته ای، به اشتباه به سوی خاک خود آمریکا شلیک کرده بود و آمریکا به تلافی به روسیه حمله کرده بود و شدت تشعشعات نه تنها این کشور ها…
این داستان تقدیم به شما دو روز از ۱۷ سالگیم میگذشت چه خاطره ای برایم رقم خورد! مامان که همیشه از دیابت و درد پا و سنگینی تنش شکایت داشت و مینالید تا اومدم خونه گفت: پژی (پژمان) پسرم دلم کیک یزدی خواست برو بخر ( خوب آخه خرس ماده، تو با این همه مشکل…
این داستان تقدیم به شما سلام خیلی وقته که تو سایت داستان های سکسی رو میخونم و گفتم یکی از جذابترین سکس هام رو براتون به اشتراک بذارم سنم ۳۶ هست و قدم ۱۹۰ هیکل ورزشکاری دارم و چند شغله ام خانومم هم شاغل هست و داستان از اون جایی شروع شد که یه روز…
این داستان تقدیم به شما با سلام . من سپیده ۴۲ سالمه از استان اردبیل ،قدم ۱۸۰ وزنم ۸۰،دو ساله که از شوهرم طلاق گرفتم. داستانی که میخوام تعریف کنم کاملا واقعیه ،تقریبا دو هفته پیش واسم اتفاق افتاده بریم سر اصل مطلب *** من تو مرکز شهر تو یکی از پاساژ های معروف مغازه…
این داستان تقدیم به شما دوازده سالم بود که با دنیای سکس آشنا شدم، توسط دختر همسايه که اسمش مريم بود. دوتا سگ سوار هم بودن و ما تماشا می کردیم. مريم گفت: میدونی دارن چکار ميکنن؟ هنوز چيز زيادي از سکس نميدونستم. گفتم مثل ما که سر و کول همديگه ميپريم با هم بازی…