این داستان تقدیم به شما سلام امروز میخوام خاطره اولین سکسم رو در قالب یک داستان براتون تعریف کنم که امیدوارم ازش خوشتون بیاد و لذت ببرید. *** اسم من علی هست و ۲۷ سالمه و این داستان برمیگرده به ۱۰ ساله پیش… اول از همه من ی کونه تقریبا تپل و بدون مو…
این داستان تقدیم به شما عکسای پورنمو که اون وقتا بهش عکس سوپر میگفتیم تو کمدم قایم کردم و دستمال کاغذی حاوی آب منی رو تو کیسه فریزر گذاشتم درشم بستم گذاشتم جیبم که رفتم بیرون بندازم تو آشغالای دم در که کسی متوجه نشه … محافظه کاری در اون دوران به دلیل ترس از…
این داستان تقدیم به شما سلام. زمان دانشجویی سال هفتاد کرمان بودم و با داشتن چهار فرزند کوچک که ابتدائی درس میخوندند رفتم و یه خونه طبقه هم کف اجاره کردم صاحبخانه هم یک پیرزن زرنگ که چهار دختر داشت و سه نفرش ازدواج کرده بودند و سوسن هم سال آخر دبیرستان بود تا چند…
این داستان تقدیم به شما این خاطره مربوط به 2 هفته پیش که تصمیم گرفتیم با سارا زنم بریم پاساژ واسه خرید لباس… *** سارا هم یه ساپورته کرم قهوه ای پوشید که خط کوسشو قشنگ نشون میداد با یه مانتوی جلو باز یه تاپه یقه باز که اگه شالش کنار میرفت کاملا سینه هاش…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم شاهینه 33 سالمه هیکل و قیافه معمولی رو به خوب دارم ،تو یک شرکت خصوصی کار میکنم ، 5 ساله ازدواج کردم اسم زنم سحره 25 سالشه سفید و خوشگله واقعا ، سینه های بزرگی نداره ولی کونش خیلی بزرگه و تناسب اندام خوبی داره و من خیلی…
این داستان تقدیم به شما سلام. این داستان مربوط به 10 سال پیشه. اون موقع هفده سالم بود و تویه مغازه خدمات صوتی و تصویری کار میکردم. صاحب مغازه اسمش مهدی بود و حدودا سی و پنج سالش بود. منم اسمم حمید رضاست. توی مدرسه چن بار سابقه لا پایی دادن داشتم. البته به زور…
این داستان تقدیم به شما ﺳﻼﻡ ﻣﻦ ﺭﺿﺎ ﻫﺴﺘﻢ ، ﭼﻨﺪ ﻣﺪﺕ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺯﻧﻢ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ ﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻭﺣﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﮕﺎﻩ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﯿﺸﻮﻥ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻩ ﺗﻮﺳﻂ ﺯﻧﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻢ ﮐﻪ ﺷﺎﺩﯼ ( ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺯﻧﻢ ) ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺳﺐ ﺳﻮﺍﺭﻱ ﻳﺎﺩ ﻣﻲ…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم محسنه قدم ۱۸۰ و وزنم ۷۲ الان ک این داستانو مینویسم ۲۱ سالمه و این داستان واسه حدود ۴ سال پیشه.خوب میرم سر تعریف داستان بابای من حدود ۶ سال پیش توی مرغداری یه نفر به اسم محمد شریک شد این محمد یه مرد چار شونه و هیکلی…
این داستان تقدیم به شما سلام من شیرینم،۳۶ سالمه ومتاهلم،مدت زیادیه داستانای سکسی رومیخونم برای همین تصمیم گرفتم داستان خودمو بگم براتون… *** با شوهرم تصمیم گرفتیم دوسه روزی بریم شمال هم ی استراحتی بکنیم وآب وهوایی عوض کنیم،هم ی عقش وحال حسابی بکنیم و بیاییم،اسم شوهرم احسانه ،۳۸ سالشه،جفتمون خیلی هاتیم ،وقتایی هم که…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم بهزاد هست.24 سالمه.اینو که تعریف میکنم مال زمانی که میرفتم راهنمایی. مدرسه ای در شیراز… *** خیلی ها منو دوست داشتن اما من نمیدونستم سکس چیه یکی از پشت بهم میچسبید یکی انگشت میکرد و من عین خیالم نبود همین روال ادامه داشت تا اینکه یه نفر با…
این داستان تقدیم به شما بيوهي كتابفروش، اين لقبي است كه مردم به من دادهاند. نه اين كه توي رويم بگويند. مردم معمولاً اين چيزها را توي صورت آدم نميگويند، بيوه اغلب يك جور متلك است كه معاني ضمني زيادي در خودش دارد. مثلاً ميشود گفت زن قابل دسترس يا كسي كه خودش هم تنش…
این داستان تقدیم به شما داستانی که میگم مربوط به بیست سال پیشه و حقیقت داره … *** من پسر کوچیک خونه بودم و اون موقع چهارده ساله بودم یک خواهر هفده ساله داشتم که اون سال برای کنکور درس میخوند و یک خواهر بیست و دو ساله که اون موقع ازدواج کرده بود و…