برچسب: شهوتناک


  • این داستان تقدیم به شما خانواده سوری از خانواده های سرشناس شمالی-تهرانی بودن.میراث چندین نسل شمالی بودن،چشمای رنگی و پوست روشن اعضای خانواده بود… مهری خانم،عروس نوه ی حسن خان سوری بود،جنوبی با چشای سیاه و موهای سیاه و پوست طلایی. خانمِ سومین نسل از خونواده ای میشد كه چندین سال از دیار به تهران…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به دوستان. من امیرهستم ۲۲ساله که این خاطره مال ۳سال پیشه وتاالان ادامه داره… من ۱۹سال داشتم که تویه شهر دیگه دانشگاه قبول شدم .از شانس بدمن هم فقط یدونه خوابگاه طرف دانشگاه بودکه اونم پرشده بود بقیش ازدانشگاه دوربود.ومجبوربودم خونه اجاره کنم ازاین ور هم خوشگل بودم هم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم ارمینه و 18 سالمه و یه کون دخترونه و بیبی فیس… *** تو محله ما یه بقالی هست که فروشندش اسمش امید که 33 ساله تقریبا چند باری که میرفتم مغازه اقا امید متوجه نگاهاش شدم که داره منو دید میزنه منم که براش عشوه میومدم و…

  • این داستان تقدیم به شما یادش به خیر در دانشگاه استادی داشتیم که می گفت اگر بیست ساله باشی و عاشق مارکس نباشی عقل کم ات است و اگر سی ساله باشی و عاشق مارکس باشی عقلت کم است.اما از من بپرسی میگویم عقل خودش کم است وگرنه یک سوراخ مهیج را چه به عاشقی!…

  • این داستان تقدیم به شما هفته ای می شد که از عاطفه خبر نداشتم کمی برایش احساس دل تنگی می کردم از سرگشتگی سیگار می کشیدم به ژرفای افکاری که گه گاه خودم را از یاد می بردم می رفتم چنان این پرنده تیز پرواز اندیشه ام پر می کشید که گویی در کهکشان دیگری…

  • این داستان تقدیم به شما هوا واقعا زيبا و لطيف بود. روزاي اخر ماه فروردين سال ٩٥ … وقتى از تو بالكن اتاق خوابم بيرون رو نگاه ميكردم مست از زيبايي بهار ميشدم. درختا تازه داشتن شكوفه ميدادن و براى من زيباترين خاطرات رو دوباره ميكردن يك لحظه احساس لبهاى گرم ارش رو گونه هام…

  • این داستان تقدیم به شما هفت سال پیش بود ، درست اول مهر . داشتم برای اولین بار پامو میذاشتم تو دبیرستان . یه دختر دبیرستانی معمولی بودم ،یه مقدار خوشگلتر ولی خانوم بیانسه هم با اون مانتو شلوار سورمه ای گشاد و ابرو های پر اصلا خواستنی نمیشد . همیشه ازینایی بودم که زیاد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من فروزان هستم این اتفاق هم راجع به اولین تجربه ی جنسی منه این خاطره برمیگرده ب چندین سال پیش ک من 12 سالم بود… *** ی روز ک بارون شدیدی داشت میومد من و مامان و عمه و با 2 تا دخترعمه هام داشتیم از جایی برمیگشتیم ب…

  • این داستان تقدیم به شما برای مهر ماه تصمیم گرفتم که به ترکیه برم هم برای خرید لباس هم گردش و هم یکم تحقیق جهت مهاجرت،من متولد ۶۶ هستم اسمم وحید،قدم ۱۷۸،متاهل هستم و یک دختر دو ساله دارم،وقتی تصمیم سفر رو به دوست صمیمیم رضا هم گفتم اون تمایل به امدن نشون داد، این…

  • این داستان تقدیم به شما ساعت نزدیک هفت شب شده بود و نهال هنوز داشت لباس انتخاب میکرد واسه مهمونی خاصی که پیش رومون بود. ما زیاد مهمونی میرفتیم ولی این یکی با بقیه خیلی فرق داشت و نمیدونستیم دقیقا چی انتظارمونو میکشه خیلی اتفاقی تو فیسبوک با لیدر مهمونی آشنا شده بودم و بعد…

  • این داستان تقدیم به شما “عمله” و ميني ژوپ پوش *** مینی ژوپ به تازگی در تهران مد شده بود. دامن معمولي که تا سر زانو را ميپوشاند به “ميدي” معروف بود و دامن بلند که زير زانو و گاه تا مچ پا مي رسيد اسمش ماکسي بود. کوتاهي ميني ژوپ از چند سانت بالاي…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.این داستان  برمیگرده به حدود هفت هشت سال پیش که من حول و حوش بیست سالم بود… *** چن سال پیش دایی من عاشق یه دختر میشه که فامیل دور ما هم به حساب میاد.بنا به اصرار زیاد داییم رو تصمیمش خانواده پدربزرگم میرن خواستگاری این دختر که الآن زن…