برچسب: شهوتناک


  • این داستان تقدیم به شما بعد از گذشتن تقریبا 8 ماه از سكسی كه با خواهرم زهرا داشتم رابطه ی من و خواهرم واقعا افتضاح شده بود جوری كه همیشه در حال فرار كردن از هم بودیم وقتی یه جا مجبور بودم كه كناره هم باشیم تا اوجایی كه میشد از من فاصله میگرفت و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. داستانی که میگم براتون واسه دوران کم سن سال بودنمه دقیق یادم نی ۱۶ یا ۱۷ سالم بود خوب دوران ما تو رفیقا انگشت کردن هم مالیدن چیز عجیبی نبود مخصوصا تو باری قایم باشک این روزا گذشت من در مغازه داییم وایمیسادم کمکش بودم خونه خودمون کنار مغازه…

  • این داستان تقدیم به شما من سپیده هستم میخوام داستان سکسی که با دکتر حمید داشتم رو تعریف کنم من چهل و پنج سالمه و بدن خیلی خوب و ورزشکاری دارم قضیه بر میگرده با تابستون امسال که تو باغمون بودم حوالی کرج که اونروز قرار بود دکتر بیاد و واکسن بزنه به سگامون صبح…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه اعضای محترم و حشری شهوتناک این ی داستان واقعیه با کمی تغییر. اسم من ارمان و قیافه معمولی و جثه کوچیکی دارم. همه چی بر میگرده به دوران دبیرستان.روزایی که منم مثل همه هم سنو سالام فقط فیلم سوپر میدیدم و مسلما مجبور میشدم جق بزنم. اما…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ارشام هستم ۳۳ ساله و این داستان برمیگرده به ۲۴ سالگیم …. ی دختر عمه دارم که پدرش زندان بود و مادزش پرستار با ی برادر کس خل شاد…من و اون هرز گاهی ی وقتی های و رو با هم در جم فامیلی میگذرندیم …تا اینکه رابطمون شکل…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان همون طور که در داستان قبل گفتم بعد از سکس در موتور خونه زندایی زودتر اومد بیرون و من هم رفتم دوشی گرفتم و رفتم اتاق خودم در ته سازی ته باغ چرتی بزنم که تا چشمام رو بستم و باز کردم 2 ساعتی خواب بودم تلفنم زنگ…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من حامد هستم خاطره ای که براتون میگم شروعش از سال 92 بود   34 سالم بود تو یه کارگاه صنعتی کار میکردم اغلب پرسنل مرد بودند جز یکی دو نفر که یکیشون منشی بودند. به اسم مهسا قبل از ایشون هم منشی داشتیم اما من رابطه ای با…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ماجرا برمیگرده به دو سال پیش خواهر زنم ۲۱ سالش بود و یه پسر دوسال و نیمه داشت و من در حال جدایی بودم از زنم به دلایل خیلی سطحی . بگذریم من ۳۲ سالم بود ۱۹۰ قدمه و ۹۲ کیلو وزنمه اگه براتون مهمه من تو شهر خانومم…

  • این داستان تقدیم به شما سال ۷۷ بود قرار بود با خانواده خالم و داییم اینا بریم مشهد از ی طرف خوشحال بودم که واسه اولین بار (البته آخریش هم شد ) میخوایم بریم مسافرت و از ی طرف هم ناراحت … روز موعود فرا رسید و علاوه بر خالم و داییم اینا خانواده عمه…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت دوستان این داستان هنوز هم‌ بعد ۷ سال ادامه داره من یه هیکل معمولی دارم با کیر نسبتا بزرگ خانمم یه دوست داره به اسم پرستو که اونم ازدواج کرده و ۲ تا بچه داره ولی با هیکلی بسیار سکسی و بدنی سفید و اندامی این باربی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام سوم دبیرستان بودم و ذهنمم اون دوران به جز کنکور به چیزی فکر نمیکردم ولی خب پسرا بعضی وقت ها باید شلوغ کنند 🙂 داشتم از مدرسه مون برمیگشتم که اتفاقی یکی از همکلاسی های قدیمی ام را که با هم تو راهنمایی بودیم را دیدم البته اینم بگم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه شهوتناکیهای عزیز. اسمم مجیده سفید و بی مو با چهره بیبی فیس و کون قلمبه. اونموقع ۳۰سالم بود مجرد بودم و تو تاکسی تلفنی کار میکردم. سال ۸۸ بود من ماشینم دوگانه بود و سهمیه بنزینم داشتم. یه پسری هم بودبه اسم مجتبی تازه سربازیش تموم شده…