برچسب: شهوتناک


  • این داستان تقدیم به شما تابستون پارسال با دوتا از رفیقام بلیط گرفتیم و رفتیم #ترکیه، البته تور نگرفتیم شخصی رفتیم، رسیدیم استانبول #هتل گرفتیم، قرار بود سه روز استانبول بچرخیم و عشق کنیم بعدم بریم #آنتالیا و چندروزی هم اونجا کص چرخ بزنیم. روز اول تو خیابون #استقلال میگشتیم و به کص و کون…

  • این داستان تقدیم به شما خانه ما بیشتر از یک اتاق خواب نداشت و آن اتاق هم برای درس خواندن مناسب نبود چون زمانی که مهمان داشتیم خانم ها در آن اتاق بودند و اقایان در هال. من سال دوم راهنمایی بودم که درس ها کمی برایم سخت تر شده بود زمان امتحانات نمیتوانستم در…

  • این داستان تقدیم به شما من وخانم رفته بودیم ویلا بابام خواهر زنم صنم با باجناقم شهاب قرار بود فردا بیان همون روز که رسیدیم بابا و مامانم زنمو خیلی دوست دارن چون دختر ندارن خیلی میخوانش بهش گفتن میخوایم بریم سمت رشت مهمانی دو روز یا سه روز میمونیم میایم اونم رفت فقط سفارش…

  • این داستان تقدیم به شما خوبی شکست خوردن در ۴۰ سالگی میدونی چیه؟ نه اونقدر جوونی و با انرژی که بگی ایراد نداره، دوباره از اول شروع میکنم و بعد هم بدون اینکه عبرت بگیری، دوباره همون اشتباهات قبلیت رو تکرار کنی… نه اونقدر پیری که بخوای بشینی برای بدبختی‌ها و فرصتها و عمر از…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من یه پسر 17 سالم بیشتر دوس دارم تو رابطه بدم تا بکنم ولی روم نمیشد به کسی بگم تا اینکه تو #اینستا یه #اکانت دختر زدم و با مردا و پسرا حرف میزنم اسمم ارشیاس قدم 180 و وزنم 70 کونمم سفیده و بزرگ یه روز یه مردی…

  • این داستان تقدیم به شما من شانزده سالمه بدنم اینقدر سفید وتوپراست مثل دخترا هستم رونای خودمو توآینه می بینم باخودم میگم کاش میتونستم خودمو بکنم انگاررونای یک دختر شانزده ساله هستند.گاهی رونامو آنقدمالش میدم تاقطره قطره خون قرمز زیرلطافت وسفیدی گوشت نرم وگرمشون جمع میشه.مدتهابود دوستم للی به بدن من نگاه میکردگاهی لپهایم رو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام، من علی هستم و ۲۰ سالم هست، ۵ سال پیش دوستم کامران که الان هم خیلی ایاغ هستیم، خونه شون خالی شده بود،و من از هیچی خبر نداشتم، گفت بیا خونه درس بخونیم،من هم قبول کردم که باهاش خصوصی کار کنم،خلاصه رفتیم خونه شون دیدم که انگار کسی بر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام جیگرا من یه خواهرزاده دارم که دو سال از خودم بزرگتره . من ۲۴ سالم اون ۲۶ سالشه . من حسینم اون #سهیلا . سهیلا متاهله و سه بچه سه سالم داره .قدش ۱۶۰ سینه هاش هفتاده . قبلا ک شیر داشت ۷۵ میشد. کونشم نسبت به قدش بزرگه…

  • این داستان تقدیم به شما با صداى فرياد مادرم از خواب پريدم، داشت با عصبانيت داد ميزد: -بچه مگه مدرسه ندارى تو؟! ساعت ٩ شد! با استرس از جام بلند شدم و به ساعت نگاه کردم، واقعاً ساعت نزديکـ نه بود. سريع لباسامو پوشيدم و بدون صبحانه از در زدم بيرون. باز هم مدرسم دير…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. داستان از اونجایی شروع شد که من با یه دختر به اسم #پرنیا آشنا شدم اولش فقط با هم حرف میزدیم و اصلا رابطه ای بینمون نبود ولی تو همون حرف زدن هم حشری بودنشو نشون میداد 15 سالش بود،قدش حدود 165 و وزنش یکم زیاد بود و تپل…

  • این داستان تقدیم به شما باسلام راستش من هم متاهل هستم دوتا هم بچه دارم اتفاقی هم که میخوام براتون بگم برام رخ داد سال نو و شش بود. اتفاق از اونجا شروع شد که من وخانومم رفته بودیم دم ور مدرسه دخترم که خانمم رفت داخل مدرسه که دخترمو بیاره موبایل من زنگ خورد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من شاهینم این داستان برای همین به مدت پیشه. #بیست سالمه من پسری با پوست تقریبا روشن قیافه هم یکم از عادی بهتره قد ۱۷۵ دختر داییم #مهسا #پونزده سالشه البته میگم پونزده ولی خب قدش برای یه دختر بلند اندامش مثل یه #دختر بیست بیستو پنج ساله اس…