برچسب: شهوتناک


  • این داستان تقدیم به شما سلام به شما اسمم علی 45 سالمه تازه معدودی موی سپید تو کرم تک و توک هست 195 قدمه 83 کیلو #خوشتیپ ترین مرد فامیلم مدتی حدود 10 سال در کرمان کار می کردم سرپرست کارگاه ساختمانی بودم 28 ساله بودم مادرم فوت کرد پدرم خیلی مذهبی بود تا سال…

  • این داستان تقدیم به شما تابستون که از راه رسید خوشحال از اینکه مدارس تعطیل شده قراره با عموم که #راننده #تریلی بود همراه بشم . و به قول راننده ها یه سرویس باهاش تا بندر عباس برم مادر و پدرم گفتن پسر جون هوا خیلی گرمه تو بند طاقت نمیاری ولی بخاطر عشقی که…

  • این داستان تقدیم به شما سلام داستان سکس من با برادر شوهرم علی ازوقتی شروع شد که من با امیر همکارم عقد کردیم امیر پسر خوبی بود کاری و زیاد جذاب نبود اما کاری و خانواده دوست و پول دار و ارهمه مهم تر با #خانواده بود یه داداش داره علی ه، اسمش 28 سالشه…

  • این داستان تقدیم به شما منم 13 سالم بود که عمو جونم از کص منو #گایید از 7 و 8 سالگی همش دوس داشتم بغل #عموم بخوابم مامان و بابا تو یه اتاق میخوابیدن من هر کاری می کردن دوست داشتم بغل عمو باشم عمو تا میدونست بابا و مامان خوابیدم منو لخت می کرد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام بهمن هستم با یک زندگی معمولی و اندامهایی در حد معمول حدود یک ماه پیش بود با همکارم قرار گذاشتیم بریم کوه هر دو مجردیم کارمند بانک کوله ام را بستم شب پیام دادم عباس من همه چیز ورداشتم تو فقط نون سنگک بگیر زنگ زد که داداشش با…

  • این داستان تقدیم به شما کولاکِ برف و سرما بیداد می کرد در منزلم به صدا در آمد مدرسه تعطیل بود دخترِ صاحبخانه صدایم کرد مهمان دارید.. از تک اتاقی در کنج حیاط سمت نسار با پله ای تیز که اغلب پوشیده از یخ بود و نرده ای چوبی زهوار در رفته در یک سمتش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم علی 32 سالم و تهران زندگی میکنیم اسم خانممم شبنم و 30 سالش یک زن سفید توپر قدشم 164 با یک بدن سکسی شبنم تو سکس عالی بود و همه جور سکس میکردیم پارسال سال 98 رفتیم خونه بچه خواهرش تو شهرک غرب تهران فریبا 28 سالش و…

  • این داستان تقدیم به شما من #پریا هستم. یک دختر 25 ساله که تازه دوره پزشکی رو گذروندم و بعنوان پزشک آماده گذروندن طرح میشم. پدرم رو در سن ده سالگی از دست دادم و با مادرم زندگی میکنم. مادرم یک زن 42 ساله زیباست که خیلی دوستش دارم و بهترین دوست زندگی منه. اکثر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم محمد از روستاهای نزدیک #تبریز هستم #سرگذشت و داستانهای سایت شما را خوندم خواستم خاطرات خودم را بنویسم ببخشید زیاد وارد نیستم 18 ساله بودم داداش از خود بزرگترم که 7 سال از من بزرگه با دختری بنام مارال که 17 سال داشت ازدواج کرد من تو تبریز…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم معصومه است 42 سالمه شوهرم بخاطر قند بالا مدتهاست نمی تونه سکس کنه #کیرش بلند نمی شه نزدیک به سه سال بود سکسی نداشتیم من عاشق عموی شوهرم بودم از روز عروسی همش دوس داشتم با اون ازدواج می کردم یا حداقل با او سکس کنم.28 اردیبهشت تولدم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من صمد هستم و این داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم کاملا واقعیته من 16سالمه باقدی بلند و کیر کلفت و دراز من یه خاله داشتم که اسمش مهساس #خاله مهسام اینا خیلی پول دار بودن و 2تا هم بچه داشت که یکیش پسر بود و یکیش دختر…

  • این داستان تقدیم به شما فنجون قهوه رو از روی میز کارم برداشتم لک #قهوه رو کاغذسفید نقش بست #فنجون رو به لبم که گرفتم تلخیش اذیتم کرد با اینکه شکر داخلش ریخته بودم هم نزده بودم .ی لحظه چه تناقض تلخی رو برام زنده کرد شیرینی قهوه ته فنجون گرفتار تلخی قهوه روی فنجون…