این داستان تقدیم به شما تابستان سالی که گذشت خواهرم ماهرخ بچه اش دنیا اومد چند روزی مامانم خونه خواهرم بود منم قزوین دانشگاه آزاد ترم جبرانی گرفته بودم نشد برم به خواهر و نوزادش سری بزنم ترم تابستانیم تموم شد حدود 15 روز از زایمان خواهرم گذشته بود رفتم دیدنش پسر کوچولوشو دیدم ماهرخ…
این داستان تقدیم به شما سلام من نیلوفرم ۲۸ ساله داستانی که می خوام بنویسم مال چند ساله پیشه ولی چون بهترین سکس زندگیمه هیچ وقت یادم نمیره، اون موقع ساکن تبریز بودم و برای انجام کاری قرار شد برم تهران که پسر عمه ام با دوستش نیما اومدن فرودگاه دنبالم، تا حالا نیمارو ندیده…
این داستان تقدیم به شما سلام هانیه هستم لیسانس شیمی داروخونه کار می کنم 25 سالم هست امروز با شوهرم رفتیم باغ دوستش حدود یک ماه بود که سکس نداشتیم البته منصور نمیتونست بکنه هر شب بهانه و دعوایی و مثل اینا میگرفت میخوابید دوستش ابراهیم را دو بار دیده بودم خیلی معلوم بود حریصه…
این داستان تقدیم به شما سلام نوشین هستم متاهلم و دوتا بچه دارم سی و هشت سالمه شوهرمم چهل سالشه خیلی هم باهم خوبیم یک همسایه داریم به اسم علی اقا که زن و بچه داره و اتفاقا باهاشون رفت و امد هم داریم یک مدت میرفتم باشگاه تا بدنم روفرم بمونه یک روز ظهر…
این داستان تقدیم به شما من محمد هستم بالای ۴۰سنمه هیجده ساله هم متاهلم بدون اغراق کیرم بدجور کلفت وگندس وخودمم شهوتی یکشب درمیون باید یکنم اگه نکنم شق دردو دیگر مسایل برا هینم بدنم لاغره بگذریم داستان منم گاییدن تک تک فامیل های زنمه بدجور کوس تشریف دارن وچون زنم کردن منو براشون تعریف…
این داستان تقدیم به شما من سامان هستم 33 سال یک رفیق قدیمی داشتم که حدود 10 سال خبری ازش نبود. اتفاقی توی نمایشگاه ساختمان دیدمش. کلی ذوق کرد و منو باغش دعوت کرد. فرداش بهش زنگ زدم و گفتم که من با همسرم میام. کلی استقبال کرد. حدود ساعت 7 عصر برای رفتن آماده…
این داستان تقدیم به شما سلام محسن هستم خیلی #شهوانی هستم 19 سالمه زنداداشم 32 سالشه اسمش اناهیتاست 160 قد 70 کیلو وزن با سينه های 80 و کون خیلی بزرگ همیشه دید میزدمش و اگه میشه کیرمو یه جوری که شک نکنه میمالیدم رو کون بزرگش یه بار که داداشم رفته بود کیش ماموریت…
این داستان تقدیم به شما ساکهامون رو جلوی در میذاریم. اومدیم خونهی خاله مرضیه. خاله مرضیه زن دوست صمیمی بابام هست که تهران زندگی میکنن. من و مامان و بابا از شیراز اومدیم. ساکهامون جلوی دره و منتظریم در رو باز کنن. بعد از چمد لحظه در باز میشه و قامت خاله مرضیه نمایان میشه.…
این داستان تقدیم به شما سلام و درود خدمت شما اعضای سایت من پریسا هستم ۴۱سالمه متاهلم و یک دختر پونزده ساله دارم خاطره ای که میخوام تعریف کنم خیلی وقته میخوام بنویسم ولی وقت نمیشد ما یک فامیل دوری داریم به اسم فرهاد که متاهل و چند تا هم بچه داره و شصت سالشه…
این داستان تقدیم به شما ادمین: در این رمان از عناصر مذهبی دین خرافی اسلام و فرقه ی عقب مانده ی شیعه استفاده شده و این رمان صرفا به دلیل داشتن موضوع سکسی در وبسایت شهوتناک منتشر میشود. شهوتناک به هیچ عنوان برای توهمات وحشیانه ی اعراب بدوی ارزش و احترامی قائل نیست و به…
این داستان تقدیم به شما سلام میخوام داستان سکس یهوییمون با یه میلف رسیده رو براتون تعریف کنم دیروز من و رفیقم علی داشتیم از نازی آباد رد میشدیم همینجوری که راه میرفتیم به دخترا تیکه مینداختیم دو سه تا دختر داشتن رد میشدن که من گفتم بنده های خدا کلی پول دادن دماغ و…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه میلاد هستم 37 ساله از ابر شهر ایران تهران بزرگ جاده خاوران به لطف خانمهای فامیل و دوستان مجردم … اندامی ورزشکاری نه به آن پیچیدگی عضلات که با داروها درست می کنند رنگ پوستم سبزه روشن است مثل مامانم قدم 185 وزنم 82 رنگ چشام تیله…