این داستان تقدیم به شما سلام. یه خاطره خوب وقدیمی مینویسیم فقط نطر یادتون نره.من الان ۲۶ سالمه این خاطره مال حدود ۱۲ سال پیشه وقتی تقریبا ۱۴ سال داشتم.ما توخونمون درخت گل داشتیم هنوزم داریم ولی به اندازه ی اونموقع گل نداره.همه ی همسایه هامون همیشه موقع گل دادن میومدن خونمون میگرفتن.خب طبیعتادختر…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان خوبم.من اسمم علی.کارم توی یه ساندویچی توی بالاشهر تهرانه البته خونمون شهریاره ولی کارم اونجاست که به همین خاطر کارم شبها همونجا میخوابم ودرضمن شبها تنها هستم.ماهی سه چهارروز میرم خونمون.خلاصه…من تو ساندویچی پیک موتوری ام یعنی همه کار میکنم پیکم هستم.یه مشتری داریم که ثابته…
این داستان تقدیم به شما سلام احمد هستم 37 ساله از تهران تیپم کشیده با دماغی نسبتا بزرگ ولی به ترکیب صورتم میاد با دست و پاهای نسبتا بزرگ و کشیده با انگشت و ناخن های بسیار مرتب و زیبا قدم 191 است با رنگ پوست سبزه بر عکس دو برادر و تنها خواهرم که…
این داستان تقدیم به شما سلام من طاهر هستم میخوام سکس با دختر خالم رو براتون بگم ما توفامیل مامانم پسر نداریم فقط من هستم و بقیه خاله هام دختر دارند وقتی که ما میرفتیم خونه خاله بزرگم شب موقع خواب دعواها بین دختر خاله هام شروع میشد که امشب کی با من بخوابه(البته اون…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من ماهان هستم. ابتدا من یکم از فانتزیهام و شرایط خانوادم توضیح میدم که متوجه بشید چرا این اتفاق رو به اشتراک میذارم. من از بچگی به پا علاقه خاصی داشتم و بعدها که چشم و گوشم باز شد فهمیدم فوت فتیش دارم. توی سریالها و یا فیلمهای…
این داستان تقدیم به شما بیغیرت شدن یه مشکله که ممکنه هرکسی نسبت به ناموسش بسته به عوامل مختلف این حس رو پیدا کنه ولی خوب بهتر از غیرته که یه مریضیه روانیه چند ساله که منم روی مامانم بیغیرت شدم دست خودم نیست اونایی که این حس رو دارن میفهمن من چی میگم،من الان…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من رامین ۲۰ سالمه ساکن مشهدم و بدن خوشکلی دارم پوست گندمی و بشدت نرم و بی مو تعریف الکی نکنم فرم پاهام بخصوص کونم خوبه و میتونه هر کیریو شق کنه داستان برمیگرده به ۱سال پیش همسایه طبقه بالامون آقا رحمان بود،تقریبا ۴۵ سال سن داره مرد…
این داستان تقدیم به شما سلام من پارسا هستم. ۱۸ سالمه و همراه مامانم و خواهرم پریسا زندگی میکنم. دو سه سالی هست که بابام فوت کرده و کل خانواده در یک غم بزرگ غرق شدن.بابام رئیس کارخانه مواد غذایی بود و روزی موقع برگشت از سر کار با یه کامیون تصادف کرد و ما…
این داستان تقدیم به شما سلام بابک هستم 22 ساله بودم دانشجوی پلی تکنیک سر یک اتفاقی تو دانشگاه مشروط شدم بدون اخذ کارشناسی رفتم سربازی در کمسیون پزشکی به دور از انتظار معاف شدم دوباره به دانشگاه با کلی پارتی و بالا پایین رفتنها تونستم برگردم برادر بزرگترم که 7 سال از من بزرگتر…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان عزیز، من علی هستم و داستانی که میخوام واستون تعریف کنم کاملا واقعی هست و توی زندگی من تاثیر زیادی گزاشت. داستان از اونجا شروع شد که من توی یه پیج بیغیرتی عضو شدم و کم کم از این حس خوشم اومد، من 20 سالمه و…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من سینا هستم 24سالمه 4 ساله تغییر جنسیت دادم اسمم الان هست مینا به خاطر داییم اینکار رو کردم من ترنس نیستم فقط به خاطر حس شهوتناکی که نسبت به داییم داشتم حاضر شدم به یه زن سکسی تبدیل بشم البته داییم نمیدونه من خواهر زادشم به دلیل…
این داستان تقدیم به شما سلام من 13ساله زنعمومو میکنم. زنعموم 10 سال از من بزرگتره ولی سیر مونی نداره از کیر. از 14سالگی تو کف کونش بودم. یروز تو خیابون دیدمش سوارش کردم برسونم.تو آینه نگاش میکردم راس کرده بودم.براش بستنی خریدم که بیشتر بگردونمش.بردم بیرون شهر گفتم بیا جلو بشین کسی نگه زن…