برچسب: شهوتناک


  • این داستان تقدیم به شما زنداداشم چند ماهی بود با داداشم نامزد شده بود دانشجوی سال آخر ارشد پیام‌نور بود چه شانسی داشت علی با زیر دیپلم همچین کیس اوکازیونی نصیبش شده بود ! من سه سال از علی بزرگترم ، با دیدن آذر و مقایسه با او پارمیدا برام هر روز که می‌گذشت فاصله…

  • این داستان تقدیم به شما یک سال وچند ماهی از ازدواجم با نسیم می‌گذشت و پنج سال از ازدواج ژاکلین و داداشم پیمان سپری شده بود زن داداش کوچکم سال به‌ سال و روز به روز زیباتر می‌شد اسمشم مثل خودش زیباست، ژاکلین! دلمو ذره ذره برده و مال خود کرده بود ژاکلین مادرِ مادر…

  • این داستان تقدیم به شما ادمین: اینقدر این داستان مزخرف بود که اسم گذاشتنش رو میذارم به عهده خودتون. بخندین حالشو ببرین   مژگانو تا دیدم عاشقش شدم داداشم خواستگاری کرد برای پسرش من سوختم پسر داداشم با من همسنه من از خود تعریف نباشه خوشتیپ ترین و زیباترین جوان فامیل بزرگ و پر جمعیتی…

  • این داستان تقدیم به شما توی صندلیم لم داده بودم و پاهامو روی هم گذاشته بودم. از قبل خودم رو آماده کردم و لباس های اربابیم رو پوشیده بودم. ست چرم همراه با کلاه پلیسی و جوراب بلند. سیگاری دود کردم تا بردم حاضر بشه. خیلی ساده از توی اینترنت پیداش کرده بودم. پسری کم…

  • این داستان تقدیم به شما من جوانی ۱۹ ساله تازه دیپلم گرفته بودم در روستایی از شهرستان قیدارخدابنده زندگی می کنیم که فاطی قدم به دودمان ما گذاشت فاطی ۱۷ ساله بود داداشم ۲۶ ساله ازدواجشان سر گرفت از همون اولین باری که فاطی را دیدم عاشقش شدم به دانشگاه رفتم و دانشجوی کشاورزی رشته…

  • این داستان تقدیم به شما کسانی که خاطرات منو دنبال میکنن میدونن که بنده در مشهد هتل دارم اینو پیش زمینه گفتم برای کسانی که اولین بار خاطرات و داستانهای منو میخونن. *** اگه یادتون باشه گفته بودم که یکی از اتاقهای هتل در اختیار خودم بود و به مسافر نمیدادیم. منم طبق معمول هر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام بیژن هستم 37 ساله اهل هیچ مواد مخدری نیستم گهگاهی مشروب میخورم رو فرمم و زنا منو دوس دارن میگن مهره‌ی مار دارم در مسافرتی که به یزد، در قم ایستادم صبحانه خوردم تا رفتم راهی شوم زنی بسیار زیبا و شیک پرسید آقا شما سمت کاشان میرید؟ گفتم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اشکانم ۲۴ سالمه و این داستان از ۱۲ سالگیم شروع میشه… ما خونمون یه ویلایی عه تو تهران که فقط خودمون توش زندگی میکنیم خانواده من یعنی من و بابام و مامانم خیلی باهم راحت بودیم خیلی یعنی منو بابام با شورت تو خونه بودیم و مامانم با…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم ارشیاست ۲۱ ساله با قدی و هیکل ریز اما مردونه سیبلهای چخماقی دارم خدا از قدم زده عوضش کیرمو اندازه دو برابر دیگران کرده دانشجوی دانشگاه آزاد هستم داداش از خود بزرگترم آرشام ۲۷ ساله تازه چند ماهیه زن گرفته اسمش هما دختری تو دل برو و بسیار…

  • این داستان تقدیم به شما این داستان از زبان پردیسه. یه جنده ی کوشولو و ملوس… ددیی شهیلم منو بلد بیلون باهم لفتیم زیر پل که ددیی علی هم دیدیم شلام کردیم بعد باهم رفتم نزدیکای خونه وایسادیم ددیی علی اومد تو ماشین و دوفتیم شلام من کیفم رو از روی صندلی های پشت آوردم…

  • این داستان تقدیم به شما گفت پششتتو کن و رو مبل رو زانو بمون چشمامو با چشم بند بسته بود نمیدونستم میخواد چیکار کنه همیشه همین باعث میشه از هیجان قلبم بخواد از جا کنده شه … نوک انگشتشو آروم کشید رو گردنم -آههههه… وقتی انقدر تشنه وجودش میشم کوچیکترین تماسی به شدت تحریکم میکنه.…

  • این داستان تقدیم به شما توصیه‌های محسن برای اینکه چطور زنمان را برای گروپ سکس راضی کنیم! دنبال این هستی که زنت جلوت به یکی دیگه بده و با هم بکنینش؟ فقط این کار رو بکن من کردم جواب داد چند وقت با زنت سکس نکن و دست مالیش کن برسونش به اوج لذت و…