این داستان تقدیم به شما سلام به همه حشریای مقیم ایران. اسمم محسنه سی و دو سالمه ساکن تهرانم ولی اصلیت به یکی از روستاهای اطراف قزوینه (راستی برای اینک سطح سوادتون بره بالا اینم بگم که اسم اصلی قزوین کاسپین بوده و کشورهای خارجی دریای خزر رو به اسم دریای کاسپین میشناسن ولی خود…
این داستان تقدیم به شما سارا هستم سی سالمه ساکن تهرانم پنج ساله ازدواج کردم شوهرم رضا سی ودو سالشه کارمند یه شرکته که برای پسرداییش هستش .هنوز بچه دار نشدیم شوهرم فقط به فکر پول دراوردن که از پسرداییش عقب نباشه همسر پسرداییش رفته یه چند سالی المان و در اصل شرکت مال همسرشه…
این داستان تقدیم به شما یه داستان واقعی از اولین تجربه سکسی من که برمیگرده به دوسال پیش یعنی زمانی که من 17 سالم بود… *** قدم 165 و اندام لاغر و جمع و جور با پوست سفید که یه کیر کلفت 15 سانتی داشتم و عمه جونم اون زمان 35 سالش بود یه زن…
این داستان تقدیم به شما سلام ساناز هستم 23 ساله از تهران . یکی از بچه ها دانشگاه ک خیییلی عشق ماساژ بود یک روز برامون از یکی از جاهایی ک ماساژ میدادن تعریف میکرد ميگفت ماساژورش ی پسر خوشگل خوشتیپیه… منم عشق ماساژ بودم و همیشه ب هرکی ک میرسید رو مینداختم ک ی…
این داستان تقدیم به شما از بچگی متعصب بودم و درون گرا. خانواده منو اینطور بار آورده بودند … در نوجوانی نتونستم با جنس مخالف خودم ارتباط برقرار کنم . البته در دوران نوجوانی من هم واقعا شق القمر به حساب می اومد اگر دوست دختر داشتی . تنها خلاف من منحصر به این بود…
این داستان تقدیم به شما سلام.اسمم محمده و 17 سالمه این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به یه ماه پیش.من بدن کم مویی دارمو همیشه تو چشمم.خیلی دوست داشتم کون بدم ولی از آبروم میترسیدم برای همین وقتی میرفتم حموم با خیار خودمو ارضا میکردم.از بس خیار تو کونم رفته بود دیگه…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من نیما است این داستانی که میخوام براتون بگم برمیگرده دوران 15 سالگیم… *** خونه ما نزدیک شهر بازی یکی از شهرهایی دور ور تهران است. من همیشه تابستانها که میشود میرفتم شهربازی یا بازی میکردم با دوستان یا وسایل نگاه میکردم. یه روزی که تنها رفته بودم.…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم محسنه الان که دارم این خاطره رو براتون مینویسم حدودا یک ساعت پیش یه کیر خیلی کلفت تو کونم بود که میخوام با جزییات خاطرمو بنویسم .البته اینم بگم که این خاطره دوممه که از این دوستم مینویسم چون سکس هام باهاش خیلی خیلی حال میده … ***…
این داستان تقدیم به شما چند وقتی بود که زنم حامله بود وعطش کیرم زیاد شده بود ولی نمیتونستم کاری بکنم چون ماه آخرش بود وخطر داشت باهاش نزدیکی کنم… *** دختر خاله خانمم یه دختر مجرد ۲۴ساله خوشگل به قدی حدود ۱۵۵ ولی هم خوشگل بود هم کون تپلی داشت به اسم سارا را…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان گلم من اسمم میلاد(مستعار) بیست وچهارسال دارم میخوام داستان سکس کردن خودم تو هجده نوزده سالگی اینا اتفاق افتاده با پسرعموم حسین که چهارسال از خودم بزرگتر بود رو بگم… *** من و حسین از بچگی باهم پایه بودیم من سفید بودم و خوشگل جوری که کل محل…
این داستان تقدیم به شما تو 25 سالگی با هانیه ازدواج کردم. از قبلش یکسال با هم دوستی داشتیم و یه خورده شیطونی همون دوران، خانواده هانیه سنتی و سختگیر نیستند ولی ولنگاری و آزادی محض هم نیستند، هانیه که زمان ازدواج با من، 22 سالش بود، برای اینکه بتونه تو اون مدت دوستی قبل…
این داستان تقدیم به شما از زمانی که “آرون” و “کارا” همدیگرو توی اون کلاب شبانه ی تاریک ملاقات کردن و عهد کردن که دیگه به اونجا برنگردن یکسالی میگذره. همون کلاب معروف پر سر و صدا با دیوار های کثیف و نورهای انرژی بخش و اون کون و کوس هایی که مثل گاوهایی که…