این داستان تقدیم به شما این خاطره سکس با دختر عمه کوچیکمه … *** مدت زیادی بود نه با کسی سکس داشتم و نه با خودم کاری کرده بودم و نه حتی توی خوابهام اتفاق سکسی میفتاد . اون شب ؛بخاری کنار تختم کل اتاق رو گرم کرده بود موزیک ملایمی در حال…
این داستان تقدیم به شما دیونه… کردی تو کسم؟!! خوب بذارین بگم این جمله از کجا اومده. اول از خودم بگم که یه پسر معمولی نسبتا لاغر هستم.چون فوتبال بازی میکنم و زیاد هم بازی میکنم وزنم از حالت عادی هم کمتره.اما چی شد که به یه سکس رسیدم. داستان کوتاه میگم براتون یه دوست…
این داستان تقدیم به شما سلام من آرش هستم. این داستان در مورد مامانم هست. مامان یه زن کاملاً سکسی و خوش هیکله. یه زن زیبا و جا افتاده ی 46 سالشه، با یه کون وحشتناک سکسی و خوشگل و سینه های با سایز 85 و خوش فرم….. اینقدر هیکل مادرم وسوسه انگیزه که هیچ…
این داستان تقدیم به شما من فرشادم الان ۲۵ سالمه،از نظر چهره بیبی نیستم و قیافه مردونه دارم،قدم ۱۸۳ وزنم ۷۹،بدنسازی کار میکنم و در کنارش بوکس کار میکنم،کیرم بزرگ نیس ۱۴ سانته ولی میگن که کلفته ،زن داداشم فرشته خانوم،۲۷سالشه،وای هرچی ازش بگم کم گفتم،یه بیبی دوس داشتنی،قد ۱۶۳ وزن ۵۸،ممه هاش ۷۰،کس تپل…
این داستان تقدیم به شما سلام . داستان من (مسعود) و سعید از زمان دبیرستان شروع شد. من و سعید هر دو پسرهای درس خون بودیم و همه به ما احترام میذاشتن کسی با ما کاری نداشت. از مدیر و معلم و معاون همه بعنوان دانش آموزای خوب یاد میکردن. چند ماهی از دوستی ما…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان . من ٢٧ سالمه و اين قضيه هم مال چند سال پيش وقتى دانشجو بودم رشته من معمارى بود برا همين برا پرينت نقشه هام همش من با دوستم به يه فتوكپى ميرفتيم اونجا هم يه دختر كار ميكرد قد هيكل رديف شبيه مدل ها بود…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم مجید هست من اهل اصفهانم قدم 175 90 کیلو هم وزنمه 24سالمه داستانی که دارم مینویسم 4 سال پیش اتفاق افتاد… *** ما خونمون دو طبقه هست اونموقع 20سالم بود طبقه بالاییمون خالی بود یه مدت.یروز یه خونواده از بنگاه اومدن واسه اجاره خونه اومدن خونه رو دیدن…
این داستان تقدیم به شما باز موبایلم به ناله افتاده بود و خبر از رسیدن مسیجی جدید میداد. مسیجی سرشار از کلماتی عاشقانه و یا شایدم تنها ذکر روزمرگی ها که بر صفحه ی روشن موبایلم نقش بسته بود. – “اما” جونم امشب کمی دیرتر میرسم. بازم فنا خراب شده و باید بمونم و درستشون…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم اشكان هستش 33 سالمه و اين خاطره كه ميخوام براتون تعريف كنم مربوط ميشه به آخراي سال 91… تابستون 91 بود كه رفتم اردبيل تو آب درماني داييم كار كنم و يه آب و هوايي هم عوض كنم. اونجا من تو بليت فروشي بودم و كم كم رفتم…
این داستان تقدیم به شما با سلام حدود ی سال پیش یعنی سال 94 تو فیس بوک با ی زن اشنا شدم.. چادر و مقنعه آبی رو عکسش بود پیش خودم گفتم از این مذهبیاست که جانماز اب میکشن..گفتم بزار مخشو بزنم و خرابش کنم کم کم که وارد بحث شدم همش بهم توپ و…
این داستان تقدیم به شما سلام این خاطره داغ داغه برا همین یه هفته پیشه من نوید هستم ۲۴ سالمه و خاهرم نسیم ۲۲ من از شونزده سالگی کون میدم کلا دوس دارم کون بدم بخاطر کون تخم مرغیم همش میمالوننم البته این کون تخم مرغی ارثی بابام ایناس خواهرم نسیم هم بی بهره نبوده و…
این داستان تقدیم به شما سلام.داستانی که میخوام براتون بنویسم برمیگرده 5 سال پیش ینی سال 90… *** پدرم به دوست داشت به فامیل عباسی.آقای عباسی تو اداره پدرم اینا کار میکرد.کمو بیش هم ارتباط خانوادگی داشتیم ولی با هم زیاد رفتو آمد نمیکردیم.گذشتو گذشت تا اینکه یه روز من اومدم خونه دیدم خانواده…