برچسب: شهوتناک


  • این داستان تقدیم به شما تو خونه و فامیل بهم میگفتن فاطی. خوشم نمیومد، به نظرم پشت این لفظ خودمونی یه چیزی غیر از صمیمیت هم بود: فاطی بپر درو وا کن، فاطی بدو بچه رو بگیر، یا دستورای دیگه. تو خونواده ی فقیری به دنیا اومدم. هفت هشت سالم بود که سپردنم به یه…

  • این داستان تقدیم به شما این که میگم داستان نیست واقعه ای خاطره هم هست هم ارزو سی سالمه تا حالا ندادم خیلی دوست دارم کون بدم ولی ساک زدم واسه یکی کیرش خوردم بگذریم چطوری … ولی کون ندادم خیلی دوست دارم بدم در حدی که یه خیار بزرگ میذارم بین بره های شوفاژ…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من سارا هستم 19 ساله و این جریانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به سه سال پیش که من 16سالم بود راستش من اندامم بزرگه و تو چشم میام و بخاطر همین خیلی زیاد حواسمو جمع میکنم که جلب توجه نکنم. داستان از اونجایی شروع شدکه بابام یه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان قصه من مربوط به 20 سال پیش میشه که من اون موقع 11 سالم بودماتوی روستای کوچکی توی استان همدان زندگی می کردیم بابام کشاورز ودامداربود ووضع مالی مونم متوسط روبه بالا بود.اسمم فرامرز است ازبچگی تپل بودم وپوستم سفید بود ورونای گوشتی داشم کونم طاقچه ای وخوش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه داستانی رو که میخوام بگم برای 4 سال پیش هستش من الان 18سالمه و من یه پسر هات هستم و بیشتر دوست دارم با پسرها سکس کنم ومیخوام حسابی منو بکنن و از خودم بگم قدم 158 و وزنم 71کیلو بدنم کمی مو داره که بیشتر وقتا…

  • این داستان تقدیم به شما امروز از کار بیکار شده بودم و مادر و نا پدریم از شنیدن این مسئله اصلا خوشحال نمیشدن. چون قرارمون این بود که تنها در صورتی هزینه های دانشگاهمو بدن که تابستونا سرکار برم و از عاطل و باطل گشتنم اصلا خوششون نمیومد و دوست داشتن که حتما یه شغلی…

  • این داستان تقدیم به شما  با سلام.حامد هستم از بندر انزلی. نامزد من 20 سالشه با پاهای تپل و رون گوشتی و کون قلمبه سینهای 70…میخام چنتا از خاطرات مالیده شدنشو بگم….معمولا نامزدم هر لباسی بپوشه چون کونش گندست قشنگگگگ قلنبگیش از رو هر لباسی دیده میشه…تو خیابون همه چشمشون به کونشه…همشه تو جاهای شلوغ…

  • این داستان تقدیم به شما اسم من غزله .من 26 سالمه و متاهل هستم.اسم خواهرم فاطمه هست و متاهل هست و 30 سالشه.فاطمه خواهرم کارمنده و کاری با من کرد که من هیچ وقت فکرش رو هم نمیکردم.یه روز فاطمه از سره کار اومد خونه من.اون روز شوهر من شیفت بود و شوهر فاطمه هم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به دوستان من احمد هستم 44 ساله با قد 173 و اندام متوسط آدم زیاد جذابی نیستم ولی زشت هم نیستم سال 93 توی یک اداره بعنوان معاون مشغول به کار بودم و به اتفاق رئیس اداره یک منشی مشترک داشتیم که میز کارش در انتهای یک کوریدور بود…

  • این داستان تقدیم به شما درود به همه ی حشری‌های کس پرست. حسین هستم. من شغل آزاد دارم و با خانومم و یک پسر 7 ساله زندگی میکنم. از لحاظ مالی وضع خوبی دارم ( البته این رو بگم که الان 2 تا بچه دارم و این موضوع که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به…

  • این داستان تقدیم به شما من و طاها همسايه بوديم از بچگى با هم بازى ميكرديم و تا سال اول دبيرستان با هم بوديم كه بعد انتخاب رشته كرديم و از هم جدا شديم اما هنوز همسايه بوديم و مثل گذشته ولى فقط مدرسه هامون عوض شد.اولين بار سال اول راهنمايى كير همو ديديم بعد…

  • این داستان تقدیم به شما ما تو یه اپارتمان شخصی ساز ۴ واحده زندگی میکنیم هر طبقه دو واحد واحد روبه روی ما چند روزی بود که خالی شده بود طبقه پایین هم یه واحدش پر بود که اونا هم یه زوج جوان بودن ولی بیشتر سال رو تو شهرستان میگذروندن.همکارم سعید که اونم مثل…