برچسب: صد داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام میخوام داستان سکسمو با زنی که از بچگی دیوانش بودم و همین عشق سکس به اون پایه دخترشم وسط کشید رو بگم،من الان ۳۳ سالمه این جریان برای ۵ یا شایدم ۶ ساله پیشه،راستش من یه زمانی بدنسازحرفه ای بودم و به خاطر اینکه تمرین حرفه ای میکردمو صبح…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت تمام دوستان.   داستانی رو که میخوام براتون بگم مربط میشه به دوسال پیش .اسم من رضا هستش ۲۹ سالمه یه خواهر از خودم کوچیکتر دارم الان ۲۱ سالشه اسمش سهیلا س. خوشگل و خوش هیکل و خوش فرمه قدش ۱۷۱ وزنش ۶۱ سبزه و توپر با باسن پهن و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام این اولین بار که داستان سکس خودم و مامان منیژم مینویسم. این داستان برمیگرده به سه سال پیش زمانی که من فقط 17 سالم بود. از مامان جونم بگم، یه زن 43 ساله فوق سکسی، مربی بدنسازی، کون گنده و کمر باریک و رون های سفت و تپل، پستوناشم…

  • این داستان تقدیم به شما اسم من آرمینِ و این خاطره برمیگرده به یک سال پیش درست وقتی ک 18 سالم بود *** اون روزا مادرم به خاطر یه قضیه ای مجبور بود چند روز تو بیمارستان بستری باشه ، ما هم تو تهران فامیلی نداریم ک بخواد تو اینجور مواقع کمک مون کنه ب…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ، این یک داستان نیست بلکه یه اتفاقه که فقط یه بار تو زندگی من و همسرم افتاده و تا حالا دیگه تکرار نشده ولی خب من خیلی دوس دارم تکرار بشه… *** منو همسرم ۲۱ سال پیش ازدواج کردیم من الان ۴۵ سالمه و همسرم ۴۲ سالشه ولی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من شیرین هستم ۴۰ سالمه *** مدتی هست که از کمر درد رنج میبرم و گاهی انقدر دردش زیاده که میوفتم تو رخت خواب .یه روز زمستونی وقتی که از درد کمر حال نداشتم کارامو بکنم دراز کشیدم کنار شومینه . اونشب دامادمم اونجا بود .آقا فرزاد خوشگلم…

  • این داستان تقدیم به شما یه ظهر تابستونی بود هوای گرم اعصابمو داغون کرده بود تنم گر گرفته بود رفتم داخل مغازه دنبال یه نرم افزار برنامه نویسی سی شارپ بودم وقتی وارد شدم چشمام دیدش لعنتی مغازه کوچیک بود و گرم و من میتونستم به راحتی بوی تنشو که با عطر ملایمی مخلوط بود…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم رها ست و میخوام یکی از سکس هامو واستون تعریف کنم *** من چند ماه پیش نیاز ب شغل داشتم و توی دیوار اگهی ها رو نگاه میکردم ک بیشتر مدنظرم حسابداری یا منشی بود ولی لای اگهی ها یکی دیدم ک چشممو گرفت نوشته بود اموزش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من مهدی هستم 22 سالمه در حال حاضر بیکارم ولی مدتی توی فروشگاه پیک موتوری بودم از بچگی روی پای خودم بودم و هیچکسی رو نداشتم که حمایتم کنه؛ پدر من عمرشو روی ویلچر گذروند و سه سال پیشم از دنیا رفت الانم خونه پدریم در کنار مادربزرگم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان نمی دونم چی بگم و از کجا شروع کنم گاهی یه اتفاقاتی تو زندگی هر شخصی می افته که می تونه روال زندگی اونو تغییر بده اره خوب یا بد بودنشم دیگه مهم نیست چون تموم شده و گذشته ولی می خوام بگم به دوستان به دختر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. حمید هستم 35 ساله که سه ساله با شبنم که 30 سالشه ازدواج کردم.داستان برمیگرده به سفری که پارسال به دوبی داشتیم. اینم بگم که قبل این سفر من وشبنم چهار سفر به خارج از کشور داشتیم ازجمله سفر به ریودوژانیروی برزیل که یه ساحل ازاد داشت که اگه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. این داستان تو فرانسه اتفاق افتاده ولی اسم‌ها تغییر کردن چهارده سالم بود از همون موقع به خاطر سفید بودنم همیشه تو چشم بودم زیاد اعتماد به نفس نداشتم اما بیش از حد سفید بودنم باعث میشد بعضیا منو خوشکل بدونن برای یکسری از درس ها به خونه ی…