برچسب: صد داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام. من اسمم امیره و 19 سال سن دارم. مامانم اسمش زهراست و45 سالشه. قدش متوسطه و بدن توپری داره.  یه آبجی هم دارم که اسمش آذره. آبجی آذرم قدش نسبتا کوتاهه یه کم توپوله. حموم ما سقفش تو پشت بومه و یه هواکش داره که از کنار هواکش تو…

  • این داستان تقدیم به شما دوستان سلام من حدود 4 ماهه با این سایت آشنا شدم و امروز تصمیم گرفتم یکی از خاطرات  خودم در زمینه سکس هایی که داشتم رو اینجا بگم… *** این خاطره من بر می گیرده به سال 89 که حدودا 25 ساله بودم. اون زمان تازه فوق لیسانس گرفته بودم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان گاهی به سبب شرایط زندگی ، برای هر زوجی و در هر موقعیت اجتماعی در هر زمان و مکانی مسائلی بوجود میاد که از اراده آدمی خارجه و هیچ توجیهی هم نمیتونه براش داشته باشه .این موضوع برای افراد فرق میکنه مثلا یکی برای تفریح و خوشگذرانی ،…

  • این داستان تقدیم به شما صدای نفسام فضا رو پر کرده بود…     دیوونه وار داشتم به خودم فشارش میدادم یه نگاه به بدن سفیدش کافی بود که تا اوج برم و دیگه نفهمم الان کجاییم یا چه زمانیه. حرارت بدن جفتمون انقد زیاد بود که از گرما خفه شیم. وحشیانه لبای همو میخوردیم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام از شما دوستان میخوام که این داستان رو کامل و دقیق بخونید و کمکم کنید من محمد هستم 35 سالمه … تقریبا 8 سال پیش بود که به واسطه دوستی من با یکی از رفقام پای همسرشم به خونمون باز شد . بعد یه مدت کوتاه روابط دو خونواده…

  • این داستان تقدیم به شما یه خونه ی تاریک با کمی نور های شمع با دیزاینی هنری اما فانتزی و در نوع خود جالب تو شمالی ترین نقطه ی تهران یک پسر عضلانی اما به شدت لاغر و ظریف دست و پاش بسته شده بود به چیزی شبیه صلیب خونه بسیار ساکت و صدای پاشنه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام این داستان اولین گی منه و امیدوارم که خوشتون بیاد خیلی وقت بود ک دنبال یکی میگشتم ک سوراخم رو باز کنه و یه حال اساسی به کونم بده و منو تحقیر کنه چون یه بار چند سال پیش ک داشتم از مدرسه داشتم برمیگشتم میخاستم تاکسی بگیرم و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به دوستان این قضیه مربوط میشه به پونزده شونزده  سال قبل وقتی که من با یه دختر تو کرج دوست بودم و یواش یواش مادر دوست دخترم رو هم شروع کردم به کردنش… *** اسم من سهیل هستش و الان ۳۸ سالمه اون موقع‌ها خونه ی ما گوهر دشت…

  • این داستان تقدیم به شما من نسرین هستم…   ما همسایه ای داشتیم که تو محله مون تولیدی مانتو داشت و چون دوست خانوادگی بودن الگوی بعضی مانتوهای جدیدشون رو میاورد خونه ما من میپوشیدم و بعضی جاهاش علامت میزد که چقدر باید تغییر کنه.من و دوستم الهه پنجشنبه ها بعد از دبیرستان میرفتیم یه…

  • این داستان تقدیم به شما   زمستون بود و تو تاکسی از دانشگاه برمیگشتم که گوشیم زنگ خورد یه دختر با صدای نازک و دوست داشتنی که میخواست چند تا نرم افزار حسابداری بهش یاد بدم آخه تدریس خصوصی هم میکردم قرار شد بیاد یه آموزشگاه تا دربارش صحبت کنیم…   کلاسا که شروع شد…

  • این داستان تقدیم به شما داستان از اونجا شرو شد ک قبل عید 97 واسه ترخیص رفتم بندر عباس تنهایی با ماشین شخصی برگشتنی از مسیر شیراز اومدم نرسیده به شیراز شهر سروستان ی پارکی بود همه مسافرا چادر زده بودن منم گفتم چادر دارم هواهم خوبه میخابم چادرو برپا کردم و هوس قلیون کردم…

  • این داستان تقدیم به شما   سلام. من کارمند هستم و چهل و هشت سالمه ، اسمم علی قد بلند و چهارشونه اما چهره ای تقریبا زشت با پوستی تیره . دو پسر و یک همسر دارم. مدت دوساله که با همسرم رابطه ای ندارم چون خودش اینطوری خواسته. بدلیل افتادگی رحم و ….هر روز…