این داستان تقدیم به شما سلام اسم من سهیل هست 20 سالمه این ماجرا مال 4 سال پیش هست زمانی که 16 سالم بود اول از خودم بگم خیلی خوشکل و زیبا. هستم جوری که تمام فامیل میگن تو باید. دختر میبودی بیشتر. حالت و حرکاتم دخترونه هست بدنی سفید و اندامی دخترونه دارم خلاصه…
این داستان تقدیم به شما سلام. من مانی هستم. یه پسر با احساسات لطیف زنونه. همیشه به سمت مردا گرایش داشتم و از رابطه با دخترا فراری بودم. دچار افسردگی بودم و از اینکه شرایطم اینطوریه حسابی مایوس. خیلی وقتا میخواستم به مردان نزدیک بشم ولی ترس و خجالت مانع میشد . همیشه نیازهامو سرکوب…
این داستان تقدیم به شما من مهسا هستم و اين اتفاق ٥ سال پيش افتاده… من و بهاره دانشجوى يكى از شهرهاى شمالى بوديم ، من اهل كرج هستم و بهاره شيرازى بود . دو ترم با هم تو خوابگاه بوديم و خيلى با هم صميمى شده بوديم .بهاره يه دختر با قد ١٦٠تو پر…
این داستان تقدیم به شما دیروز همسرم اومد خونه و بعد از اینکه ناهار خورد ( چون روزه نبود) کنارم خوابید شروع کرد به مالیدن سینه هام … طوری که نتونستم جلوی خودمو بگیرم سرشو گرفتم و کشیدم سمت سینه هام و گفتم بخورشون! اونم از خدا خواسته نمیدونین چطوری میخورد و میک میزد و…
این داستان تقدیم به شما منتظرش بودم.میدونست واسه چی داره میاد پیش من. با هم از این قرارا میذاشتیم ولی نمیشه بگی معمولا. اون زیاد نبود تهران یا گاهی ایران. از این خلبانای تحصیل کرده ی امریکا بود. امریکای دهه هفتاد. تو جنگ در رفته بود ولی باز خفتش کرده بودن. همیشه سعی میکرد اینو…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان این داستان مربوط به ۱۵ سالگی منه اول یه بیو گرافی از خودم که من از ۶ سالگی تا الان که ۳۲ سالمه دارم کون میدم و تو محلمون مخصوصا بچه های کوچه خودمون ۷۰ درصدشون منو گاییدن یعنی هر کی کیرش راست میکرد منو میکرد از گروپ…
این داستان تقدیم به شما سلام من مهلا هستم میخواستم اخرین سکس با یه پسر پولدار رو بگم من 20 سالمه و توی اینستا با یه پسر اشنا شدم که خیلی پولدار بود و حس فتیش داشت. قرار شد برم خونش پاهامو بخوره یه چندباری رفتم اون کل بدنمو لیس میزد و منم اخرش انقد…
این داستان تقدیم به شما سلام مهران هستم ۱۹ خاطره من براي همين امساله که براي تعطيلات رحلت امام به همراه خانواده مادريم رفتيم تايلند… *** روز جمعه پرواز تهران به مسقط داشتيم و از اون جا هم با يك ساعت معطلي در فرودگاه به سمت تايلند پرواز كرديم و اولين شهري كه رفتيم پاتايا بود تو اين…
این داستان تقدیم به شما سلام به دوستان خوبم میخوام این داستانوبراتون تعریف کنم ک هم واقعی و هم قشنگه ما یه همسایه داشتیم یزد ک افغانی بود یه پسرهم داشت ک خیلی سفیدوناز بود همیشه دوس داشتم بکنمش چون واقعا رفته بودم تو کفش اسمش محمدبود 16ساله تا اینکه کم کم زدم تو…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من محمد هستش، 19 سالمه و تو يه خونواده معمولي زندگي ميكنم، ما يه خونوادهء 5 نفره ايم خونمون پايين شهره تهرانه، پدرم توي يكي از ارگانهاي دولتي كارمنده البته مدير اونجاست، مادرمم ليلا42 سالشه خونه داره ولي معمولا ميره پيشه خاله سهيلا كه توي تهرانسر آرايشگاه داره…
این داستان تقدیم به شما سلام من سامی 27 ساله چهره معمولی و تقریبا چاق که با دختر خالم نوزده سالشه ازدواج کردم. اسمش ساراس فنج تشریف دارن کوتا و لاغر ولی چهره زیبا و سفید با کون درشت و گرد. من از بس داستانای شهوتی رو خونده بودم بد جور روم تاثیر گذاشته بود…
این داستان تقدیم به شما دلم نمی خواست بیدار شم دوست نداشتم به ساعت نگاه کنم انگار ميترسيدم که ببینم ساعت 7 شده دلم واسه یه ذره بیشتر خوابیدن با عقلم یکی به دو میکرد یکی از چشمامو نیمه باز کردمو به ساعت نگاه کردم 6:55 با یه اووف زیر لب پاشدم و به یه…