این داستان تقدیم به شما خسرو هستم 25 سالمه میخوام یکی از بهترین سکس هایی که داشتم رو برای شما تعریف کنم… *** یه روزی من با یه دختری قرار گذاشتم اسم اون دختر مهسا بود و 20 سالش بود، من این خانوم رو رفتم دنبالش، مهسا اولین بارش بود که بردگی میکرد، و منم…
این داستان تقدیم به شما سلام بیتا 34 ساله من از نه سالگی با خود ارضایی اشنا شدم. خانواده مذهبی من باعث شد هرگز با خانواده راحت نباشم تا از خطر منو دور کنن. مادری خوب دارم و پدری هرزه. تو دعوای این دوتا بزرگ شدم کتک خوردم و شاید یه عقده ای بار اومدم……
این داستان تقدیم به شما مرد تاجری بود که داشت برای یه سفر تجاری طولانی آماده می شد… تاجر میدونست زنش یه جنده ی قهاره، یه لاس زن بی مثال. پس به این فکر افتاد که یه چیزی برای همسرش بخره که اونو به خودش متعهد نگه داره چون اون اصلا از تصور زنش در حال…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت همه دوستان داستانی که میخوام براتوم بگم همین امروز اتفاق افتاده من راننده اژانسم و چالوس زندگی میکنم امرور صبح یهو یه مسافر واسه کرج خورد که گفتم ۲۰۰ کرایشه و قبول کرد و رفتم خانوادشو سوار کردم رفتیم سمت کرج بگذریم که تو ترافیک دهن من و…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من ساناز . یه دوهفته ای هست که با این سایتآشنا شدم وسوسه شدم اتفاقی رو که تو دوران مدرسه واسم افتاده بود رو بنویسم … *** سال اول دبیرستان توی مدرسه نمونه دولتی شبانه روزی قبول شدم اولش فکر وذکرم فقط درس خوندن بود تا اینکه بادختری…
این داستان تقدیم به شما سلام من مهرداد هستم و چند سالی هست ازدواج کردم 23 سالمه قدم 180وزنم 83 سفیدپوست و ظاهری مرتب دارم از اوایل ازدواج مادرخانمم محبت و علاقه زیادی نسبت بهم بروز میداد و منم خوشحال از زندگی صمیمی که داشتم.تا زمانی که احساس کردم مادر خانمم دیگه نمیتونه حتی یروزم…
این داستان تقدیم به شما سلام اول تشکر میکنم از وبسایت شهوتناک که انقد داستانای باحال و جالب میزاره و آدم واقعا لذت میبره از خوندنشون و به قول معروف آدم و میبره رو ابرا…. من ماهان اهل کرجم. 17 سالمه از کلاس شیشم که فهمیدم سکس چیه و اینا زدم تو کار داستان و…
این داستان تقدیم به شما بعد از فوت پدر و پدر بزرگم توی تصادف من و مامانم ومادر بزرگم تصمیم گرفتیم بیایم توی خونه های مهرشهر که از پدربزرگم ارث رسیده بود مادربزرگم پیربود ومریض بخاطر همین نمیتونست خیلی کمک کنه درواقع من بودمو مامانم منم چون مدرسه میرفتم خیلی وقت کمک کردن نداشتم یعنی…
این داستان تقدیم به شما سلام من غزلم ۱۳سالمه اهل عشق و حالم و یه دختره حشری که تا قبل از داستانم با کسی سکس نداشتم . خب داستان از اونجا شروع میشه که یه بار رفتیم خونه عموم واسه شام که متوجه نگاه های پسر عموم به خودم شدم خب بگم که…
این داستان تقدیم به شما من و سجاد شوهرم بچه دار نمیشدیم مادر شوهرم خیلی اصرار داشت بچه دار بشیم اما مشکل از سجاد بود اون روز کل فامیل خونه ما بودن مادر شوهرم منو برد تو اتاق و به همه گفت عروس گلم حاملس و باید استراحت کنه از تعجب شاخ در آوردم! بعد…
این داستان تقدیم به شما چهارشنبه 22 تیرماه 1393 تقریبا 6 ماه بود که خیلی داغون بودم ، با اینکه خیلی کم تو خونه می موندم ولی احساس تنهایی می کردم ؛ انگار کسی رو نداشتم . حتی پدرم و مادرم هم بود و نبودشون فرقی باهم نداشت . پدرم یه آدم خشک ، سرد…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. قبل از هر چیزی بگم که من از بد روزگار کارم به جایی رسیده که مجبورم با سکس و درآمدش زندگیمو بچرخونم. یه داستان عجیب برام پیش اومد. مینویسم همه بخونن. چند روز پیش یه آقایی مشتریم بود که گفت دفعه بعد برم خونشون. راستی من اسمم نیلوفره.…