برچسب: صد داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما مادرزنم ، کاملا من رو نوکر و غلام خودش کرده بود! بعد از ازدواج تا خونه ایی مناسب پیدا کنیم یکی دوماهی طول کشید که این مدت ماهم عقد بودیم و داشتیم مقدمات مراسم و …رو اماده میکردیم ، وتا خونه پیداکنم دوماه قبل از جشن عروسیمون خونه پدرخانمم اینها…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ی پسر ۱۸ ساله از ی شهر کوچیکم و عاشق رابطه با همجنس خودمم ی سال بود که عاشق ی پسر شده بودم اون تو تو شهر ما زبان زد خاص و عام بود از خودم بگم من ۱۸۹ قدمه و ۷۰ وزنم و به طور حرفه ای…

  • این داستان تقدیم به شما توی تاکسی درب و داغونی نشسته بودم و صدای خوش بنان و بوی موندگی سیگار و غذا نخوردن ۲۴ساعته چشمام رو خمار کرده بود! یادش به خیر همیشه می‌گفت “نگار تو تو خمارترین حالت ممکن تازه چشمات شبیه آدمهای عادی میشه!!! ” و من عجیب لذت می‌بردم از این تعریفش.…

  • این داستان تقدیم به شما کلید نداشت … درو می کوبید. بیدار شدم . درو میزد و آروم اسمم رو صدا میکرد. صدای غژ در و سلام گفتن پر خط و خش من که تازه بیدار شده بودم. نگاهش کردم . لبخند مصنوعی مغرورش رو تحویلم داد و در اومد که: – خواب بودی؟ موهاشو…

  • این داستان تقدیم به شما من حمید هستم و داستانی که دارم روایت میکنم مربوط به همین چند وقت پیش هست که اتفاق افتاد … *** من کارمند هستم و به لطف خانواده ام یک ازدواج سنتی و یک واحد آپارتمان دارم یک زندگی آروم و کاملاً برنامه ریزی شده داشتم و زنم که اسمش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان اسمم امینه 25 سالمه ارنولدم نیستم تیپ و اندامم کاملا معمولیه یه همسایه داریم به اسم سیما پرستاره خودش شوهرشم نمیدونم شغلش چیه فقط میدونم که همش ماموریته و یک ماه دو ماه یبار میاد اونم واس چند روز رابطه من با این سیما خانوم در…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم سیناست متولد ۷۵ اهل ارومیه‌ام و ۲ سالی میشه تو دانشگاه انکارا دانشجوی پزشکی‌ام قدم ۱۸۸ و وزنم ۸۰ میشه گفت خوش هیکلم. *** یه هم کلاسی داشتیم اهل شیرازه و اسمش مبینا هست با هم خیلی صمیمی بودیمو زیاد به خونه همدیگه میرفتیم یعنی اخر هر هفته باهمیم.امسال…

  • این داستان تقدیم به شما یک ربع بود که منتظرش ایستاده بودم… درست و واضح همه چیز یادمه.اوایل بهمن ماه بود و تهران زیر برف سنگینی محو شده بود هفده سالم بود و با قد متوسط و هیکل توپر(شاید من دوست دارم کلمه ی توپر و استفاده کنم ولی یکم اضافه وزن داشتم) موهای لایت…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام من آروین هستم الان 23سالمه.قدم 180 و وزنم 90 هستش.توپولم و سفید و همیشه مو های بدنمو میزنم چون واقعا دوست ندارم.یادمه حدودا از 15 16سالگی به مفعول بودن علاقه مند شدم.ولی خب زیاد حسی به پسر ها با اندام های مردونه و پشمالو نداشم واسه همین افتاده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. وقتی با شهین ازدواج کردم یک جوان شهرستانی و قوق العاده متعصب بودم و به نجابت زنم که نزدیک یکسال زیر نظر داشتمش ایمان داشتم.اونموقع شهین هم مثل خودم بدنی لاغر و کم گوشت داشت اما خیلی زود متوجه شدم که خیلی حشری میباشد. وقتی بچه اولمون رو زایید…

  • این داستان تقدیم به شما توی سن کم به خاطر یه سری مشکلات خانوادگی مجبور شدم صیغه ی یه مرد 37 ساله بشم. چند سال پیش بود  17 سالم بیشتر نبود.دختره خوشگلی بودم و خاطر خواه زیاد.ولی من تمایلاتم با بقیه هم سنام فرق داشت دلم میخواست هر روز یه لباس یه کفش داشته باشم…

  • این داستان تقدیم به شما من الهامم 37 سالمه این داستان واسه تابستون سال قبله … فوق لیسانس دارم و کارمند هستم مجردم از بابام یه باغ بزرگ بهم ارث رسیده و من واسه رسیدگی به باغم همیشه کارگر میگیرم یه سرایدار ثابت داشتیم از قبل که بعد بابام هم اون به باغ میرسید که…