این داستان تقدیم به شما سلام ب دوستان من اسمم ارشه خیلی شهوتیم از اولشم خیلی دوس داشتم کون بدم تا بکنم … این خاطره که براتون مینویسم به چند سال پیش بر میگرده که من حدودا 17 سال داشتم که فیسم عالی بود و خودمم پوست نسبتا سفیدی دارم کونمم خوب و گرده…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان اسم علی هس از آذربایجان 32 ساله البته اسمها مستعار هس و اولین داستانی هست که مینویسم، داستان از آنجایی شروع میشه که من یک سیم کارت رایتل داشتم و به دوستم دادم تا از اینترنتش استفاده کنه که بعد از چند ماه برام آورد، شاید…
این داستان تقدیم به شما باسلام خدمت دوستان من اسمم امیره ۲۴ سالمه چهره خوبی دارم و بدنمم بد نیست و همیشه انگار تب دارم و داغم،زیاد اهل چشم چرونی نیستم و کلا ارومم و سرم بکار خودمه،من یه دختر خاله دارم اسمش پروین و از من دوسال بزرگتره و خیلی خوشکله ،اندام خوبیم داره…
این داستان تقدیم به شما قصدم از نوشتن این داستان توهین به افغان ها یا تحقیر اونها نیست… چندوقت بود که توتلگرام طلایی بامریم اشناشده بودم باهم چت میکردیم وگپ میزدیم تااینکه قرار شد برم ببینمش.اون بچه ماهدشت بود پس توپارک ماهدشت قرار گذشتیم.من تو جهانشهر کرج بودم پس سوار ماشینم شدم و رفتم…
این داستان تقدیم به شما سلام ارش(مستعار)30 ساله ی دوستی داشتم که زنداداش خیلی خوشگل و خوش بدنی داشت. اونا خونوادشون تقریبا مذهبیه من از روز اولی که اینو دیدم از سفیدیش و چهرش کلی راست کردم اصلا به فکرمم نمیرسید که ی روزی کس و کونش و باز کنم خلاصه من اینو میدیدم و…
این داستان تقدیم به شما سلام امیر هستم.۵ساله ازدواج کردم.باعشق ازدواج کردم ولی همون اولش فهمیدم نمیتونم فقط و فقط با همسرم باشم. از همون اولش چشمم دنبال مادرزنم بود. قد بلندم و ورزشکار. دیرارضا میشم و تو سکس به شدت دنبال اینم که طرف مقابلم هرجور شده ارضا بشه. همسرم خیلی حشریه ولی نمیدونم…
این داستان تقدیم به شما انگار اسمون میخواست واسه شب چله سنگ تموم بزاره. همچین برف میبارید که ادم میترسید اگه چند دقیقه یه جا ثابت بمونه ممکنه زیر برفا دفن بشه. چند کیسه میوه که اوستاش واسه شب چله بهش داده بود باعث میشد راه رفتن واسش سخت بشه و هر وقت پاهاشو رو…
این داستان تقدیم به شما سلام . داستان از چند ماه پیش شروع شده و امیدوارم بازم اتفاق بیفته … زن عموم اسمش میناس و یه زن لوند و پررو و خوش اخلاقه که هر کس کنارش بشینه ناخوداگاه هوس میکنه لباشو بخوره از لحاظ اندام هم قد بلند و سکسی که هر مردی…
این داستان تقدیم به شما این داستان براساس یك سری اتفاقات واقعی نوشته شده. امیدوارم لذت ببرید من سعید هستم ، الان سی و بنج سالمه ، اما داستان مربوط میشه به چندین سال پیش ، قبل از كنكور دانشگاه. ما تو یه محله نوساز توی شهر بزرگ زندگی می كردیم ، اون موقع هنوز…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم میثم قدم ۱۸۰ وزنم ۸۵ خاطره ای رو می نویسم که مربوط به پنج سال پیشه اسامی رو عوض کردم چون خواننده ممکنه با اسمها ما رو بشناسه تقریبا پنج سال قبل از اون ماجرا من مجرد بودم و دنبال کیس خوب برای ازدواج می گشتم و هرکی…
این داستان تقدیم به شما سلام من فریدم ۱۶ سالمه مامانم ۳۸ سالشه سینه های کوچک سایز ۳۸ با نوک قهوای داره پوستش سفیده . از بچگی مامانم میزاشت سینه هاشو بخورم و بام حموم میامد تا ابنکه خوده خرم گفتم تنها میرم و موهای کیرم که در اومد به کسی نگفتم و با تیغا…
این داستان تقدیم به شما چند وقتی بود که به تیپ ابجیم خیلی نگاه می کردم لباس تنگ و خوشگل می پوشید برا بیرون رفتن و تو خونه تاپ یقه باز که سینه سفیدش خودنمایی می کرد.گاهی وقتا نگام بهش می افتاد .یه روز برام چایی اورد وقتی خم شد که بزاره رو میز له…