برچسب: صد داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان وقتتون بخیر من فرشیدم الان 40 سالمه قضیه مال 15 سال پیش هست که من تازه اموزش پرورش استخدام شده بودم و سه سال اول تدریسم رو توی روستای دورافتاده یکی شهرهای غرب کشور افتادم . جونم واستون بگه اول مهربود که من رفتم وبعد کلی مسافت تو…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام به دوستان شهوتی جریان از این قرار بود كه من از شهرستان میخواستم برم شهرمون كنار جاده منتظر اتوبوس بودم خانمی سن بالا با یك دختر ١٨ ساله اومد سمت من و اسم منو صدا زد ولی من اونو نمیشناختم با هم صحبت كردیم و بعد از اشنایی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان اسمم امیره و ۲۵ سالمه و ۹ ساله بدن سازی کار میکنم طوری که هرکی میبینه منو آب از لب و لوچش آویزون میشه مخصوصا خانوما و میگن چی ساختی لامصب! کارم توی یک شرکت لوازم آرایشه که نمیتونم بگم اسمشو ولی فکر کنم از من که قدم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من محمدرضا هستش قیافم معمولیه نه خیلی خوشگلم نه زشت اما چون بدنسازی میرم حدود چهار سال بدنم نسبتا میشه بش گفت دختر کش ? اما داستان من از اونجایی شروع میشه که دیپلومم رو دوساله گرفتم و پارسال وارد دانشگاه شدم یه دختر چادری بود که هم…

  • این داستان تقدیم به شما این داستان همین چند ماه پیش برام اتفاق افتاد، من یه دخترعمو دارم که ۱۸ سالشه و اسمش مریمه، از موقعی که یادم میاد من عاشق پاهای مریم بودم مریم یه خواهر هم داشت به اسم مینا و ۲۳ سالش بود، البته از حق نگذریم مینا هم پاهای عالی ای…

  • این داستان تقدیم به شما اسم من رزیتاست و ۲۵ سالمه و متاهلم ، میخوام جریان یکی از سکس هام رو براتون بگم. داستان از اون جا شروع شد که چند سال پیش تو یه شرکت نیمه خصوصی کار میکردم، یه کار پرداز داشتیم که سنش دو برابر من بود ومن تقریبا جای دخترش بودم.اون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دو سال پیش با یه پسر از طریق سایت آشنا شدم و قرار گذاشتیم و من رفتم خونشون.من ۳۳ سالمه و اون پسر هم تقریبا هم سن من بود.نشستم رو مبل که گفت لخت شیم و شروع کردن به درآوردن لباسهامون.کیرش از کیر من بزرگتر بود.کیر من ۱۴ سانت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من سینا هستم و قبلا داستانی نوشتم با نام (و این بود شروع کون دادن های من) و در اونجا توضیح دادم که چطور شد که به کون دادن علاقه پیدا کردم و توصیه میکنم اون داستان رو بخوانید. اما ادامه داستان روز های بچگی و نوجوانی زندگی من…

  • این داستان تقدیم به شما من یه دختر 29 ساله ام که با پدر مادرم زندگی میکنم.برادر کوچیکترم ازدواج کرده ولی من با وجود اینکه چند تا خاستگار خوب هم داشتم هنوز مجرد موندم.آزادی کامل دارم.قد نسبتن بلند.هیکل توپ چون همیشه ورزش میکنم.دماغم عملیه.موهامم بلوند کردم.یه مدت بود همش تو کارام سر در گم بودم.دلم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ١٦ سالمه و اسمم هم سارا هست، تو كانادا زندگى مى كنم و هيكل قشنگى دارم، پوستم روشنه، چشم و ابرو مشكيم، كمر باريكو سينه و كونه بزرگى دارم. من سال گذشته پردم رو از دست دادم، بيشتر دخترا از اينكه بى پرده مى شن ناراحت مى شن…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من طاهره هستم 39 سالمه … 24 سال پیش به اصرار بابای خدابیامرزم به زور شوهر كردم من 15 سالم بود و شوهرم 31 سال یعنی 16 سال اختلاف سنی یه مردی بود كه زنش مرده بود ولی بچه نداشت چون وضعش خوب بود و به پدرم قول داده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من علی هستم و ۱۸ سال دارم من تو دبیرستان تیزهوشان تو نیاوران درس میخونم پارسال که به این مدرسه اومدم پیش یه پسره نشستم به اسم افشین قد کوتاه و لاغر بود با موهای مشکی و چشم قهوه ای اولش که هنوز همو نمیشناختیم حرفای عادی میزدیم تقریبا…