این داستان تقدیم به شما سلام اسم من علی و اسم مادرم نگاره مادرم یه زن روستاییِ زحمتکشه که بعد از اینکه بابام برا کار رفت شهر و ۱۴ روز خونه نمیومد کارای کشاورزی زمینا رو خودش انجام میداد. اولش بابام مخالفت کرد و گفت کارگر میگیریم ولی مامانم گفت هم زمینامون زیاد نیستن هم…
این داستان تقدیم به شما سلام من شادی هستم الان ۲۶ سالمه با اجازتون جنده تشریف دارم و میخام چندتا از خاطرات دادنمو واستون تو چندتا داستان بگم امروز میرم سراغ اولین سکسم بذارید اول یکم بیوگرافی بدم از خودم بریم به ۲۸ سال قبل… پدرو مادر من بدون موافقت دوتا خونواده ازدواج کردن مامانم…
این داستان تقدیم به شما از بابا بزرگم منظورم بابای بابامه زیاد خوشم نمیاد . خیلی جلفه. تازگی یک منشی قرتی هم گرفته که با مامانم خیلی رفیقه. این رو هم بگم مامانم زن راحتیه. راحت با مردها لاس میزنه و همیشه لباسهای باز مپوشه… ی روز بابا بزرگ با منشییش امده بودن خونه ما…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه. من کامرانم 43 سالمه این قضیه که کاملا واقعی هست مال 5 سال پیشه . من یه اپارتمان تهران خریده بودم که اجاره میدادمش شهریور ماه سال 92 بودش که بنگاهی زنگ زد مستاجرت خونه رو خالی کرده پولشو بریز حسابم بهش بدمو تسویه کنم منم پولو…
این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم امیره و ۱۸ سالمه داستان نویسیم زیاد خوب نیس ببخشید،ما تو یکی از شهرهای اطراف تهران زندگی میکنیم،این خاطره مال یه سال پیشه. داستان از اونجایی شروع میشه که من سن بلوغو رد کردم و کم کم جذب اندام و بدن زن ها میشدم،از زنداییم بگم…
این داستان تقدیم به شما قبلا گفتم که از نگاه های هیز دوست گردن کلفتم به شهین زنم و همچنین از علاقه زنم به دوستم و نظر بازی های این دو لذت وافر میبردم. اونشب قرار بود زنم خوشگلم برای من و دوستم رضا که به فاصله یکروز تولدمون بود یک مهمونی سه نفره بگیره…
این داستان تقدیم به شما بچه که بودیم همیشه شیطونی میکردیم ، کیر هم دیگه رو به هم نشون میدادیم ، تو خاک چاله میکندیم کیرمون رو میکردیم توش .. کارای عجیب خلاصه و گاهی وقتا کیرمون رو میکردیم لای پای هم مشکلی هم نداشتیم…تا وقتی که من کلاس دوم راهنمایی بودم ، من و…
این داستان تقدیم به شما سلام.من اسمم سروش … ببخشید نرگسه من شیراز زندگی میکنم بچه پودنک هستم..۱۹سالگی ازدواج کردم با پسر عموم.ولی اصلا از ازدواجم راضی نیستم و نبودم.اجباری بود ازدواجم. من هیچوقت به خیانت حتی فکر هم نمیکردم چه برسه به انجام خیانت.اینم بگم تا الان که ۶سال از ازدواجم میگذره شاید چهار…
این داستان تقدیم به شما سلام من بهزاد هستم و الان ۱۶ سالمه این داستان سر درازی داره شروع آشنایی من و آرتین مربوط به سال اول راهنمایی میشه روز اول مدرسه تو صف پشت اون قرار گرفتم و چون همدیگرو نمیشناختیم اتفاقی بغل دستی من شد اون قد کوتاهی داشت ولی خیلی پوستش سفید…
این داستان تقدیم به شما قبل از هرچیز ۱۸ سالمه قدم ۱۸۴ و ورزشکارم و ۷ یا ۸ ساله میرم باشگاه رزمی طوری که دیگه کاملا همه میشناسن منو یه پسر موادب و با فیس عادیم و میتونم بگم همه منو به چشم یه پسر موادب و خوب میشناسن نه اینی که تو داستان الان…
این داستان تقدیم به شما غلام ديوث که لقب محترمانه ترش غلام تلکه بود کنار دیوار نشسته بود مشغول ور رفتن با خشتکش و منتظر یکی که تیغش بزنه. به دو قدمی اش که رسیدم یه تف انداخت زمين: هی، یه نخ از اون وینستون قرمزات بده یه چیزی می خوام بهت بگم. یک سیگار…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان عزیز من اسمم ابراهیم سی یک سالمه چهار سال پیش از زنم جدا شدم. یه دختر عمو دارم ب اسم مرجان اون پنج سال از من بزرگتر بود یه روز ک امده بود خانه ما متوجه شدم با شوهرش ب مشکل خوردن دارن جدا میشن منم چون این…