برچسب: صد داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام سینا هستم با داستانهای سکسی داستان من از وقتی شروع شد که بعد از سربازی توی یک شرکت پخش بستنی بعنوان مسئول اداری استخدام شدم اون موقع بیست و هفت سالم بود خیلی شهوتی و کف کس بودم خوشبختانه یک حایی هم شروع بکار کردم که پراز زن و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان من اسمم مهدی هست و 44 سالمه خاطرات زیادی دارم داستانهای جالب که میخوام براتون بگم داستانهای سکسی من همیشه بهشون فکر میکنم و بعضی وقتها بابت انجام این کارها که بعضی هاش هم نفرت انگیز بود ناراحت میشم اما اون موقع که انجام دادم در…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من رضاست ۱۶ سالمه پدر فوت شده چهارتا برادر خواهریم که همه از من‌کوچکترن پدر ازدست داده بودم با مادرم زندگی میکردم مادرم سیمین ۳۸ سالشه تو خونه با اسم کوچیک صداش می‌کنیم چون خیلی جوون به نظر میاد بیشتر شبیه خواهر بزرگمونه تا مادرمون ادمه مغرور وبا…

  • این داستان تقدیم به شما پارسال بهار هوا نسبتا گرم بود و من در یکی از همین روزهای گرم تو خونه تنها بودم. دخترم شب رو خونه‌ی یکی از دوستاش می‌گذروند و پسرم هم به مهمانی رفته بود. پسرم تازه ۱۸ سالش شده بود و در حال گذراندن آخرین روزهای دبیرستانش بود. می‌دونستم که تا…

  • این داستان تقدیم به شما بیست و پنج سال پیش توی روستا زوجی که صاحب فرزند نمیشدن میرن بهزیستی و سرپرستی یه پسر بچه رو قبول میکنن که بابا مامان واقعیش به هر دلیلی میزارنش سر راه و میرن دنبال زندگیشون… فریبرز و لیلا زوجی که اوایل زندگی بعد از یه تصادف زندگیشون بهم میریزه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان گلم…یکی ازخاطره های سکسیم میخام براتون تعریف کنم یجورایی از بهترین سکسام محسوب میشه اسم من سارا هس سنم 17 هستش یه دختر نسبتا خوشگل وجذاب با قد 160 و وزن 60 رنگ پوستم برنزه وهیکل خوبی دارم…. داستان از اونجایی شروع میشه که من سال اول دبیرستانم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ۱۴سال پیش پنجم دبستان بودم ۹ سالم بود تویه مجتمع ۲۰ واحدی تو تهران در کنار پدر مادر و دو خواهرم زندگی میکردم البته دو برادرم دارم که نظامی هستند وپیش ما نبودن خواهر بزرگم سارا ۱۳ سال داشت و تازه کامپیوتر خریده بودیم وقتی خراب میشد میبردیم پاساژ…

  • این داستان تقدیم به شما یه سالی میشد رو مخ زنم بودم یکی از دوستاش رو بیاره واسه سکس سه نفره .از من گفتن از اون غر زدن . تا یک ماه پیش که کم کم خودش راضی شد .یه هفته پیش گفت یکی از دوستاش یه زن جوون 25 ساله که طلاق گرفته رو…

  • این داستان تقدیم به شما من و زنم نگار اهل ورزش کوه مسافرت هستیم نگار شنا هم خیلی دوس داره و سالنی که استخر میره سالنهای بدنسازی و ماساژ هم داره یه چند وقتی بود که نگار کمردرد داشت و دکتر هم رفتیم که با اب درمانی و استرحت خوب شد ولی دکتر پیشنهاد داد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من 30 ساله هستم و چند باری تا حالا سکس داشتم و در ضمن مجردم یکی از اقوام ما مغازه مرغ فروشی داره اون زمان 2 تا شعبه داشت مغازه اش ولی الآن به دلایلی یکی داره شاگرد داشت داخل مغازه دومش که با هم رفیق بودیم یه…

  • این داستان تقدیم به شما چهارم دبیرستان بودم،یه پیکان سفید داشتیم،اون روزا داشتن یه پیکان مدل روز خیلی کلاس داشت،منم تنها تفریحم دور زدنای بی هدف تو خیابونای شهر بود. از نظر جنسی واقعا در عذاب بودم.درسها سنگین بود و کنکور هم در راه. بخاطر شهوت زیاد نمیتونستم تو درس تمرکز کافی داشته باشم. اصلا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.یه دوست دختر داشتم که لیسانس مدیریت بود و علاقه مند به هنر دو ماهی از اشنایی ما میگذشت که به ما پیشنهاد داد واسه خرید و گشت و گذار از بوشهر بریم شیراز،شب قبل از سفر به من گفت که ممکنه خواهرم با ما بیاد منم گفتم چه ایرادی…