این داستان تقدیم به شما این داستان بر میگرده بعد ازدواج من با خانم ستاره یک روزی رفته بودیم با باجناقم و خانمش سارا #باغ که قبل بهتون گفته بودم باغ به نام پدر خانمم بود ماتوی باغ نزدیک شب چله اون جا بودیم کنار شومینه نشسته بودیم بساط خوردن هم براه بود بعد اینکه…
این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم سیناس 21 سالمه و 190 قدمه و بزور تفریحی ورزش میکنم ولی بدن رو فرمی دارم. داستان در مورد زنداداشم الهام هستش که قدی متوسط پوستی فوق العاده سفید و زیبا داره سایزشم نمیدونم والا به این چیزا اهمیت نمیدم معمولا بریم سر اصل داستان. داداش من…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من عرشیاس اهل تهران میخام داستان سکس با یکی از اشناهامون به نام بهاره رو بگم نسبتشون این بود از قدیم مادرش و مادربزرگم باهم دوست بودن بعد شدن دوست خانوادگی ما تبریزی بودن زیاد نمیدیدشون این بهاره خانم شوهر وبچه یک ساله داشت اوایل به سکس باهاش…
این داستان تقدیم به شما سلام من جمال هستم این داستانی که در ادامه خواهید خوند اولین تجربه نزدیک من با کونه… چند وقتی بود که با جق آشنا شده بودم ولی هر هر بار که میزدم آبم نمی اومد ولی ی حس درد عجیبی همراه با لذت برام تموم میشد.تو محل و مدرسه با…
این داستان تقدیم به شما سلام داستان من از اونجایی شروع شد که زن داداشم وقتی #کلاس #پنجم بودم وارد زندگیمون شد اونها چند سال اول زندگی رو در خونه ما بودند تا رفتن خونه خودشون و من هم که دیگه یه چیزای از شهوت و جنس مخالف در وجودم بیدار شده بود و با…
این داستان تقدیم به شما سلام تصمیم گرفتم برای اولین بار از تجربیات سکسیم بنویسم، و چه تجربه ای بهتر از اولین تجربه ی MFM! من رضا و خانمم ندا ، تو زمان این داستان به ترتیب ۲۵ و ۲۲ سالمون بود و البته اون موقع هنوز ازدواج نکرده بودیم و دوست دختر پسر بودیم.…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من هومنه،الان ۲۵ سالمه و خاطره ای که می خوام بگم مربوط به دوره کودکی و نوجوانیم میشه،ما یه همسایه داشتیم به نام خانم #ساکرحسینی که دوست مامانم بود و زن فوقالعاده هات و لوندی بود این خانم،به قدری این زن خوشگل و خوش خنده و عشوه گر…
این داستان تقدیم به شما ۱۴ سال پیش موقعی که من ۷-۸ سال داشتم شاهد لحظاتی بودم که الان عینا جلوی چشمامه این موضوع شاید برا خیلیا اتفاق افتاده و توکشورمونم کم نیست.. اونموقع ها من زیاد از سکس و شهوت و خیانت و این چیزا سردر نمیاوردم تنها فکر و ذهن ما بازی و…
این داستان تقدیم به شما من وسط بدبختی های زندگیم بودم، تازه از زنم #مرجان جدا شده بودم و حین #طلاق توافق کرده بودم که سه دنگ خونم و حضانت دخترم آوا رو بدم بهش. خودمم با بقیه پول خونم یه اپارتمان نقلی خریده بودم و داشتم اسباب کشی میکردم. کارگرها درب چوبی آپارتمان را…
این داستان تقدیم به شما سلام من سروش 17ساله و مامانم ژاله 40 ساله . من تنها زن دور و ورم مامانم بود و خاله هام ولی بیشتر مامانم پس طبیعی کششم و وابستگیم بهش بیشتره .همیشه قبل از بلوغ و زمان اوایل بلوغ همیشه دنبال موقعیت بودم برا دید زدن پاها و ساق و…
این داستان تقدیم به شما من اسمم بهروزه و 32 سالمه از کرمان. قد و #هیکل و قیافه ام همش معمولیه و اصلا خاص نیستم. یه رفیق دارم که بهترین رفیقمه و از بچگی بهترین رفیق های هم بودیم و همیشه پشت هم بودیم. تقریبا 2 سال پیش یه روز عصر بود که حمید زنگ…
این داستان تقدیم به شما من و #سیمین دختر داییم ازبچگی باهم بزرگ شدیم. ورازدار همیم از وقتی سیزده 14 ساله شدیم سیمین همش دنبال دوس پسر بازی بود و با خیلی از پسرها و مردها رو هم ریخته بود پیش من تعریف می کرد که چطوری اونا رو تیغ میزنه و ازشون پول و…