برچسب: صد داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام این این داستان مال سال ۸۷ هست اون موقع من ۲۲ بودم و دانشجو من اون موقع چون دانشگاهم #رودهن بود خانواده پول داده بودن یه پراید بخرم و دنبال ماشین بودم که همه بچه محل میدونستن من ۵ت پول دارم. اون زمان این #گلدکویست مد شده بود و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام تو اين زمانه خيلي سكس #كاكولد يا همون بيغيرتي فرا گير شده منم ميخوام از سكس با يه زن شوهر دار جلوي شوهرش بگم اما زني كه خاله من هم بود. من يه خاله دارم به اسم زهرا ٤٦ سالشه كه بهش اصلا نميخوره ٨٥ هم هست و ميلف…

  • این داستان تقدیم به شما سلام #دوستان حشری اسمم محسنه و می خوام یه داستان که چند وقت پیش برای من اتفاق افتاده بود تعریف کنم. من قدم خیلی کوتاهه ولی کونم خیلی خوشگلو بی موهه و همیشه دوست داشتم #دنبال پسرای کیر بزرگ باشم تا دخترای کون گنده، ولی با دخترایی که شبیه گربن…

  • این داستان تقدیم به شما ازدواج که کردیم #الهه ۱۸ سالش بود یه دختر زیبا و لاغر و شیطون از همون دوران نامزدی فهمیدم سر و گوشش میجنبه شبا دوستش میومد خونشون و باهم میخوابیدن میدونستم که یه خبرایی هستش و دارن لز میکنن منم خوشم میومد که انقدر داغه اون موقع چون نانزد بودیم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به شما دوستان شهوتناک من آرشم ۲۵سالمه مجردم دانشجوی مهندسی برق میخوام یه داستان براتون تعریف کنم از زن همسایه که باهاش وارد رابطه شدم اول یه توضیح کوتاه بدم ما تو #مجتمع ساکنیم که چندین ساله ساخته شده و همسایه ها همه صاحب خونه و قدیمی هستن تو…

  • این داستان تقدیم به شما کس و کون زن داداش چیز دیگس عشق عشق ممنوعه س کیف اش بی حده منم زن داداشی تو سن سال خودم دارم هر دو 25 سالمونه من مجردم تا حالا هیچ سکسی هم با هیچکس نداشته ام اونا یه بچه دارند حدود شیش ساله است دختره زن داداش را…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من فریدم. یک مهندس عمران 42 ساله. امشب با #ژاله که یک داروساز 41 ساله زیباست ازدواج کردم. دو سال از اولین باری که ژاله رو تو مهمونی تولد دوستم دیده بودم میگذره. خیلی سریع باهم صمیمی شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. امروز مهمونی بزرگی بمناسبت شروع زندگی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام #گوهردشت کرج زندگی می کردیم 24 سال پیش من تازه وارد دانشگاه شده بودم داداشم با نوشین ازدواج کرد من نوشین را تا آخرین روزهای قبل عقدش قسمت نشد ببینم ولی یه حسی می گفت که از نوشین خیلی خوشم میاد فقط چندتا عکس با داداش تو پارک جهانشهر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من بهمن هستم 17 سالمه این داستان بر میگرده به زمانی که بابام یه دونه دوست داشت که مرده یه زن خیلی جذابی داشت اون دوست بابام از زن قبلی اش جدا شده بود و با این زن ازدواج کرده بود اون ها یه #رستوران خیلی خوب تو شهر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ۷ سال ازدواج کردم و خانم چندتا دایی و زندایی داره که با یکیشون خیلی رفت و امد داریم یه روزی از این روزا که مهمون ما بودن زنداییش رفت تو اتاق #لباس عوض کنه ولی من هواسم نبود و یهو رفتم تو که دیدم شلوار لی و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام سلام عبدالغفورم #افغان هستم نوزده سالمه در سیزده سالگی با مادرم اومدیم ایران یاد ندارم پدرم کیه سفید و بی‌مو چشم تنگم مثل ژاپنیا پوست خیلی نرم و صافی دارم و سوراخ کونم صورتیه باید دختر میشدم ولی از شانس بد پسر شدم در بچگی بارها بهم تجاوز شد…

  • این داستان تقدیم به شما منم زن داداشمو چند ماهی میشه دارم میگام زنداداش 21 سالشه من 23 #داداش رفته #ماموریت ارتشیه من تو خونشون تنهایی میموندم زنداداش میرفت شبا پیش مادرش چند ماه پیش ظهر اومدم خونه داداش کلید دارم قرار هم نبود زنداداش خونه باشه خونشون دو طبقه و نیم است از وقتی…