برچسب: صد داستان سکسی


  • این داستان تقدیم به شما زنداداش زیبا را باید گایید کس که تموم شدنی نیست هر چه بکنی #شادابتر میشه اونم کس زنداداش که من از چند ماه بعد عروسیشون یک روز سر ظهر شوخی شوخی که داشتیم همدیگرو اذیت می کردیم تبدیل به کشتی شد تا افتادم روش و کیرم خورد رو کسش البته…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من 35 سالمه مجردم پسر داداشم 36 ساله که 9 ساله ازدواج کرده زنش زیباترین زن فامیله خیلی ازش خوشم می اومد پیش شوهرش روسری سرش می کرد لباس #گشاد می پوشید ولی تا شوهره می رفت روسرشو ور میداشت اگر من میرفتم خونشون شوهرش نبود لباسهای تحریک کننده…

  • این داستان تقدیم به شما این اتفاق یعنی کون دادن من به پسر داییم دو ماه قبل برام رخ داد…   سلام من اسمم آرش اس 16سالمه یه بدن سفید و یه کونی خوشکل دارم که همه بچه های که منو میبینن #آرزو دارن که منو یه بار هم شده بکنن البته چند نفر همه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام زنم خیلی آتشیه زیبا بلوند قدبلند و سفید باشمانی تیله ای #روشن شیکپوش و ناز گیر داد بریم طلامو عوض کنم داشتیم می رفتیم جشن عقد کنان یکی گفتم با لباس مجلسی تو این باد نمیشه رفت گفت طلافروشی لعل میریم پیش محسن جلوش پارک کن چند قدم پیاده…

  • این داستان تقدیم به شما عید بخاطر کرونا دیدو بازدیدها غدغن بود باجناق بزرگم زنگید که خونه اید گفتم اره اومدن #شام موندن دو تا دخترشم با داماداش اومدن داماد کوچکش معلمه زنش بی نهایت خوشگله دختر بود چند باری تو خواب لای پاش #ارضا شده بودم خونه ام سه طبقه است همه به هم…

  • این داستان تقدیم به شما اولین باری که فانتزی سکس کاکولدی داشتیم: علی، همسایمون بود و از اون خانم بازها! بارها دیده بودمش زیرچشمی چجوری به #مرضیه (زنم) نگاه میکنه! کاملا مشخص بود که با نگاش داره میره زیر لباسهای مرضیه و لباش را روی تن اون بازی میده! اولین باری که تو سکس با…

  • این داستان تقدیم به شما سلام 18 سالم بودم قدم 185 وزن 75 کیرم از همه دوستام و فامیل بزرگتر بود بمن اصغر #خرکیر می گفتن خیلی هم خوشگل بودم شکل دخترا بودم یکی دو بار میخواستن بذارن کونم مقاومت کرده نگذاشته بودم ختنه که کردنمون من کلاس 5 بودم 9 تا بچه از فامیلو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ما هفت برادر و دو خواهریم من پنجمین پسرم یکی از خواهرام از همه بزرگتر و دومیش بعد من دنیا اومده 4 سال کوچکتره داداش از خود بزرگترم زودتر از اون یکی ازدواج کرد زنشم مالی نیست هم زشته و هم پر مدعا همه تو روستا زندگی می کردیم…

  • این داستان تقدیم به شما پوریا هستم 44 سالمه ساکن تهران در 25 سالگی پدرم بعلت سکته قلبی فوت کرد مامانم که یک زن نمونه بود بیوه شد مامان زنی زیبا با تناسب بدنی بی نظیر بود سال پدر که تمام شد از هر جایی برای مامان خواستگار می اومد و چون عاشق بابام بوده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به شما اسمم علی 45 سالمه تازه معدودی موی سپید تو کرم تک و توک هست 195 قدمه 83 کیلو #خوشتیپ ترین مرد فامیلم مدتی حدود 10 سال در کرمان کار می کردم سرپرست کارگاه ساختمانی بودم 28 ساله بودم مادرم فوت کرد پدرم خیلی مذهبی بود تا سال…

  • این داستان تقدیم به شما تابستون که از راه رسید خوشحال از اینکه مدارس تعطیل شده قراره با عموم که #راننده #تریلی بود همراه بشم . و به قول راننده ها یه سرویس باهاش تا بندر عباس برم مادر و پدرم گفتن پسر جون هوا خیلی گرمه تو بند طاقت نمیاری ولی بخاطر عشقی که…

  • این داستان تقدیم به شما سلام داستان سکس من با برادر شوهرم علی ازوقتی شروع شد که من با امیر همکارم عقد کردیم امیر پسر خوبی بود کاری و زیاد جذاب نبود اما کاری و خانواده دوست و پول دار و ارهمه مهم تر با #خانواده بود یه داداش داره علی ه، اسمش 28 سالشه…