این داستان تقدیم به شما اسمم رضا هست و اون زمان ۲۸ سالم بود، وضع مالی خانواده ام خوب و کارمم هم دلالی ماشین و زمین،خونه (،کلا هرچی) هست پدرم مشاور املاک داره از طریق ایشون با بازار اشنا شدم قدم حدود ۱۸۰ و بدن ورزیده دارم، به خاطر کارم خوب لباس می پوشم و…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من امیر۲۶ ساله قد ۱۷۵.وزن ۶۲ داستان از اینجا شروع شد من یه رفیق صمیمی دارم اسمش محمدرضاس ۲۵ساله قد ۱۸۰وزنم ۶۰. ما باهم ۱۰ ساله که رفیقیم خیلی کارا کردیم باهم تا این که من یه روز من با یه پسری اینستا آشنا شدم و رفتم مشهد…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم رضا الان ۲۵ سالمه داستان مال ۲۰ سالگیمه من یه پسر با قد ۱۷۵ و وزن ۶۵ کیلو شکم ندارم ولی باسن و سینم بزرگه از ۱۵ سالگی رفتم زیر کیر خودمم قبول کردم چون اون که لاپام بود خواب ۱ سانت بود سیخ ۸ سانت اول ها…
این داستان تقدیم به شما من مونا ۲۲ ساله ،قدم۱۶۷، وزنم ۶۸ ،تک فرزندم خونه ی ما دو طبقه اس ،ما تازه چند ماهی میشه که اینجا ساکن شدیم زیاد همسایمونو نمیشناسم پدر مادرم برای مراسم ختم یکی از بستگان نزدیکمون رفتن شیراز اما چون من دانشگاه میرفتم باهاشون نرفتم ،شنبه بود که رفتن قرار…
این داستان تقدیم به شما ( اخطار به خوانندگان : این داستان با لهجه مخصوص اهالی خراسان در قرن هشتم هجری نوشته شده. لطفا آماده بالا رفتن فشار ادبیات خونتون باشید ) سلام به همگی سعید هستم ۴۲ساله قد ۱۸۴ سایزم بد نیست داستانی که می خواهم بازگو کنم اینه که همسرم لیلا با قدی…
این داستان تقدیم به شما +برنامه چیه؟ -ساک پونصد سکس یک و نیم +ترنس که نیستی؟ -نه عزیزم دخترم +بیا بالا سریع نشست تو ماشین اولین بار بود اونجا میدیدمش یک نیم تنه سفید پوشیده بود که یقه اش تا وسط چاک سینه هاش باز بود با یک شلوار جین آبی روشن که چند…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم وحیده این خاطره برای سه هفته پیشه. من ۲۲ سالمه و مشخصات ظاهریم بدون ریش و تپلم از ۱۵ سالگی حس مفعول بودن بهم غالب شد، و تا پایان دبیرستان هی توسط همکلاسی هام انگشت میشدم و خوشم میومد تا اینکه زد کنکور دادم سمنان قبول شدم، هزارتا…
این داستان تقدیم به شما من و هانیه بچه های ماقبل آخر و آخر یه خانواده شلوغ و مذهبی هستیم که اختلاف سنی قابل توجهی با خواهر برادرهای بزرگتر مون داریم. همین اختلاف سنی باعث میشد که احساس کنیم نه تنها با پدر مادرمون، که حتی با خواهر برادرهامون هم از دوتا نسل متفاوت هستیم.…
این داستان تقدیم به شما سلام آرش هستم از کرج قد ۱۶۸ وزن ۶۴ تپلم و سفید من یه پسر دایی داشتم از خودم یکسال و دو ماه بزرگتر بود. یادمه اولین بار که ۱۳ سالم بود اون توضیح داد بهم درباره سکس و کردن و دادن با اصرار زیاد بالاخره موفق شد منو راضی…
این داستان تقدیم به شما روز اول هفته بود و تازه رسیده بودم. یه روز سرد زمستونی. یه تیپ تقریبا اسپورت زده بودم با شال گردن و یه کت بارونی. رفتم داخل اتاقم بعد از سلام کردن با همکار ها فقط دلم یه کافی گرم میخواست. صدای نفس ها و تپش قلبم رو احساس میکردم…
این داستان تقدیم به شما با سلام داستان من از اونجایی شروع میشه ک اولا من بسیار متعصب و بد غیرت بودن طوری که زن اولم و سر همین موضوع از دست دادم بعد پنج سال دوباره ازدواج کردم با دختری که از خودم هفت سال کوچکتر بود ولی ازدواج اولش بود خیلی خوشحال بودم…
این داستان تقدیم به شما سلام. من ندا هستم ۵۱ ساله. این داستان روایت خرید خونه ایه که سال ۸۹ اتفاق افتاده یعنی زمانی که من ۳۸ سالم بود. من و شوهرم هر دو شاغلیم و اون موقع قصد داشتیم دومین خونه ی خودمون رو بخریم. با مقدار پولی که پس انداز داشتیم خونه ی…