برچسب: لایو سکسی


  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. من يه پسر 15 هستم و خيلي خوش قيافه و استايل خوبي دارم ولي از وضعيت بد خانوادمون مجبورم كار كنم باور كنيد ك حتي پول اينترنت خودم رو هم به زور جور ميكنم يك روز پدرم بهم گفت كه از فردا قراره بري توي يه باغ كار…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.من رضام 29 سالمه واهل زنجان. تازه با این سایت آشنا شدم دیدم بد نیست منم یکی از داستانام رو براتون بنویسم این داستان برمیگرده به سال 81 که تازه تو دانشگاه رشت قبول شده بودم ولی بابام میگفت نرو بیا پیشم کار کن ولی من میخواستم چند سال بدون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم آرشه سی سالمه متاهل هستم با زنم هم رابطم خیلی خوبه ولی خوب یکمی هم تمایلات همجنس بازانه دارم و هر از چندگاهی یه شیطونیایی میکنم خلاصه وقتتونو نگیرم این خاطره بر میگرده به پارسال یه روز گرم تو کارگاهم مشغول کار بودم یکی از کارگرای جدیدم که…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. امیر هستم این خاطره ای ک میخوام براتون تعریف کنم واسه تابستون 93 هست من تک فرزند خانواده هستم و در رستم رود نور زندگی میکنم و20 سالمه. مرداد ماه بود و پدر و مادر من میخواستن برن سرعین واسه تفریح منم موندم خونه چون ما ی بنگاه داریم…

  • این داستان تقدیم به شما پدرم آدم مذهبی بود که وقتی میخواست قصه واسه بچه هاش تعریف کنه فقط خاطرات 7 سال جبهه بودنش بود وبس تلویزیون خونه سه مدل برنامه پخش میکرد سخنرانی آخوند وروایت فتح واخبار !! تو خونه همیشه بساط عزاداری ومولودی وسفره انداختن و کلا این جور چیزها به پا بود…

  • این داستان تقدیم به شما عید سال 91 بود تصمیم گرفتم با پسرخاله ام محمد برم انتالیا وقتی به محمد موضوع روگفتم خیلی خوب از پیشنهادم استقبال کرد و پاسپورتش رو گرفتم رفتم دنبال بلیط و رزرو هتل (انتالیا نیاز به ویزا نداره) تمام کارهاروانجام دادم و صبح ساعت 6 قرار شد از فرودگاه شیراز…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من مربی (اموزش رانندگی) هستم .طی روزها هنرجوهای زیادی میخورن به پستمون و باهاشون سرکارداریم دختر پسر زن مرد همه جوراین سکس ک اتفاق افتاد با یکی ازهمین هنرجوها بود یک روز نزدیک ظهربودیک خانوم جیگرتپل سفیدحدودا 24 ساله با سینه های نسبتا بزرگ لبای خشکل که مدارک و..دستش…

  • این داستان تقدیم به شما اسم من حسینه. هیجده سالمه. اسمم رن عمومم مرضیه است . زن عموم 2 تا پسر داره که 10و7 سال سن دارن . خلاصه کنم ،من یک روز برای اینکه روی کامپیتر پسر عموم نرم افزار نصب کنم رفتم خونه عموم (البته اولش به زنموم زنگ زدم و گفتم که پسرت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان اسم من بهزاده… اواخر تابستون 84 بود صبح طبق معمول ساعت 9 سوار اتوبوس واحد شدم که برم دم مغازه . روی صندلی روبروی قسمت زنونه نشستم . داشتم به گوشیم ور میرفتم که اتوبوس ایستاد و یه دختر چادری با یه زن دیگه سوار شدند و نشستن…

  • این داستان تقدیم به شما پوران خانوم با پنجاه سال سن خوب تو کارش خبره بود… یه چند تایی خانوم از دوست و آشنا واسه مشتری هایی با سلیقه های جورواجور تو دست و بالش داشت که با بهم رسوندن اینا روزگار میگذروند.انقد وارد بود که با یک نگاه به همسایه اش میترا خانوم دوزاریش…

  • این داستان تقدیم به شما چیز زیادی از اون شب یادم نمیاد… یادمه تعطیلات و حسابی ترافیک بود. هوای سرد جاده ی شمال با این که تابستون بود، صدای شاهین که میخوند عشق مکثی ست قبل بیداری، انتخابی میان جبر و جبر. و ودکا و سیگار و اون که با نگاهای یواشکیش عصبی و بی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من آرمانه. حدود دوسال پیش بود و من هفده سالم بود. تابستون یه دوچرخه جدید خریده بودم با لوازم و لباس و با دوستم میرفتیم پارک چیتگر .بعد دو سه هفته بود که دوستم مشکل کلیه پیدا کرد و نتونست بیاد باهام و من تنها میرفتم.نمی دونم شاید…