این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. داستانی رو میخوام تعریف کنم مال شش ماه پیشه… من و بهمن از تو سایتای مجازی باهم اشنا شدیم اولش باهم چت میکردیم دورباره بعد از یمدت تلفنی با هم حرف زد یم که بیشتر اخرشبا بود که معلوم دختر پسری که اخر شبا حرف بزن درباره اب…
این داستان تقدیم به شما سلام. من نازنین 36ساله ومتاهل.چون نازا هستم با رضایت خودم همسرم زن دوم گرفته از وقتی زن دومش رو خونه آورده یکسالی میشه که حتی به لب هم ازمن نگرفته.منم همسردوم شوهرم یه برادر داره 38ساله و متاهل ولی از همون روزی که با ما فامیل شدن با چشماش منو…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان. این خاطره یه جورایی داستان زندگیم هست . از خود الانم بگم یه پسره 21 ساله با قد حدود 175 و 60 تا 65 وزن . پدر و مادرم هر دوتا استاد دانشگاه هستن و اکثرا تنها بودم . زیاد اهل تیپ زدن نیستم قیافه خیلی جذاب…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه دختر پسرای داغ و حشری. اسمم ساراست مشهد زندگی میکنم. از وقتی که یادم میاد خیلی نیاز جنسیم بالا بود از ۱۳ سالگی یادمه که همش حس میکردم به یه چیزی نیاز دارم ولی از طرفی هم دل و جرعت سکس کامل رو نداشتم واسه همین همیشه لاپایی…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان خسته نباشید. من اسمم محمد و 18 سالمه و داستانی رو ک میخوام بگم خدایی واقعی .من ی دختر عمه دارم ب اسم زهرا ک تازه دانشگاه قبول شده و خدایی خیلی چیز ردیفیه و اندام سکسی لاغر سینه ها یکم بزرگ و کونشم بزرگه . کل پسرای فامیل عاشقشن بخاطر…
این داستان تقدیم به شما سلام. من سپهرم ۲۰سالمه ۱۸۵ قدمه نسبتا لاغرم و قیافیه بدیم ندارم میخام سکسی که پارسال کردمو براتون بگم. اینم بگم که سیگاری بازم و همیشه ی خدا چتم. یه روز مادرم گفت قراره دوتا از اشناهای قدیمی بیان خونمون جمع زنونه است بعد از ظهر نیا خونه دم غروب زنگ…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. اين خاطره برميگرده به چند ماه پيش وقتي كه دو نفر از دوستانمان من و بابك را براي تولد من به خونه شون دعوت كرده بودند. داستان اشنايي ما با اين دوستان- مونيكا و توماس-و سكس ضربدري و ساير اتفاقات هيجان انگيز ديدارهايمان را قبلا براتون تعريف كرده…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من ساراست قدم تقریبا 178 باسن و سینه های خوش فرمی دارم حدود 2 سال هست طلاق گرفتم و تنها زندگی میکنم می خواستم یکی از سکس های خودمو بگم داستان از اینجا شروع شد که یکی از دوستام منو دعوت کرد به جشن تولدش من قبول کردمو…
این داستان تقدیم به شما سلام. امير هستم 25 سالمه اين خاطره که ميخام براتون بگم مربوط ميشه به عيد سال قبل چون خیلی جالب بود برام و یه جورایی خنده دار گفتم مکتوبش کنم .يه خواهر دارم اسمش الهام هست 30سالشه اينطور که خودش ميگه 157قدش هست و 66 کيلو هم وزنشه.رنگ پوستش سفيدهست…
این داستان تقدیم به شما سلام. خاطره من برمیگرده به سال ۹۱ من بچه روستایی هستم ولی بخاطر نزدیک بودن روستامون ب یکی از شهرهای استانمون (بوشهر)بیشتر وقت فراغتم با دوستام میرفتیم شهر. بعد از درس خوندنم(گرفتن فوق دیپلمم)راهی خدمت شدم از شانس خوبم بعد از اموزشی افتادم همون شهری که نزدیک روستامون بود بوشهر……
این داستان تقدیم به شما پدرم یک مغازه دار معمولی بود و خانه مان پایین شهر، از 7 سالگی هم بازی دختر همسایه مینا بودم. دو سال از من کوچکتر بود.سفید با موهای بور، چشمهای خیلی قشنگ و لب قرمزی داشت. 10 یازده سالگی با هم ور میرفتیم همدیگر را دست مالی میکردیم، 15 سالم…
این داستان تقدیم به شما مثل اکثر بچه دبیرستانی ها منم دوست دختر داشتم و تو نوجوونیم خوش بودم برا خودم. بر و روی خوبی داشتم. از موقعی که یادم میاد با همه فرق داشتم، علاقه هام، لباس پوشیدنم، آهنگ گوش دادنم، حرف زدنم و…… راستش قیافم اصلا به یه پسر پونزده ساله نمیخورد واسه…