این داستان تقدیم به شما تین ایجر بودم یه پسر لاغر سفید که قدم خوب بود نسبت به همکلاسی هام یکم بلند تر بود موهای بور و بلند داشتم مثل بقیه مجبور نبودم زیاد کوتاه کنم چون مامان اینجوری دوست داشت خودشم حمایتم می کرد که هرجور دوس داری بپوش و تیپ بزن و…
این داستان تقدیم به شما به اصرار زنم و چند تن از زنهای پرسنل همکار و سرپرستهای کارگاههایم که مدیرشان بودم و سود خوبی کرده بودم مبلغی قابل توجهی گذاشتم تا دسته جمعی تعطیلات عید را در شمال یا سمت شیراز و جنوب باشیم به اصرار زن ها دستهجمعی تعطیلات عید ۴۰۰ را رفتیم مشهد…
این داستان تقدیم به شما من ۳۹ سالمه ، مدت هفت ساله با لیلا خانمم ازدواج کردم . لیلا ۳۲ سالشه. لیلا زنم زمان دانشجوییش دوست پسرهای زیادی داشته اما جلوش کاملا پلمپ بود و همه دوست پسراش فقط از کون کرده بودنش و خودم شب عروسی جلوشو باز کردم .البته شب عروسی خونی نیومد…