برچسب: چیز


  • این داستان تقدیم به شما دو سال بود که از ازدواج ندا میگذشت در حسرت شب عروسیش که در باغ ویلای من جشن گرفتند بودم که عکسهای خصوصی حجلشونو من گرفتم که خانمم فیگوراشونو درست می‌کرد و منم عکشونو با دو دوربین‌های فوق مدرن سونی و نیکون می‌گرفتم رسید به اونجا که زنم گفت مثل…