این داستان تقدیم به شما چند سالی میشه که با لیلا ازدواج کردم.همه چیز خوب و عالی بوده و مرتب و دائم هم با هم سکس داریم.ولی چیزی که هست اینه که هر دومون یه سری فانتزی های سکسی داریم که نمیتونیم انجامش ندیم.فانتزی سکسی زنم داشتن سکس باچند نفر در آن واحده و…
این داستان تقدیم به شما تمامی شهر بیت دعارة بر سر انگشت کوچک خلیفه اسلامی آن جناب ضیغم میچرخید و اسلام همچون حفاظی شده بود که او و اشراف را از شر خشم مردم حفظ میکرد و هر وقت لازم میشد آنقدر انعطاف داشت که خواسته هایشان را در بر بگیرد براستی که چه دین…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه اسم من نیماس 34 سالمه اهل کرجم ولی ساکن تهران اوایل سال 92 بواسطه یکی از آشناها( پارتی بازی و این حرفا) توی یه اداره دولتی استخدام شدم چون پارتیم کلفت بود در جا یه پست خوب و کم دردسر گرفتم و مشغول بکار شدم… *** فضای…
این داستان تقدیم به شما کلا توی خوابگاه 4 نفر بودیم. من، محسن، مهران و سجاد. بین ماها، سجاد از همه مذهبی تر بود. من و مهران کلا به چیزی معتقد نبودیم و محسن هم یه اعتقادات نه چندان محکمی داشت. توی هر خوابگاه پسرونه ای، وقتی پسرا زیاد با هم باشن، بالاخره علاقه ها…
این داستان تقدیم به شما ساعت ۷ بود خسته خسته بودم پرواز یک ساعت تاخیر داشت بعد از ۴ روز سفر تفریحی کاری تو شیراز حالا خستگیش فقط تو تنم مونده بود… از پله ها بالا رفتیم و نشستم کنار پنجره همینطور که داشتم گوشیمو رو حالت هواپیما قرار میدادم متوجه یه خانومی شدم…
این داستان تقدیم به شما من لزبین هستم و 17سالمه و این داستان مربوط میشه به سه سال قبل که اول دبیرستان بودم و به خاطر اینکه تازه مدرسمو عوض کرده بودم خیلی رفیق نداشتم و تنها میپریدم. میخاستم مثل هم سنو سالام دوست پسر پیدا کنم که یا روز اول دعوامون میشد یا بعد…
این داستان تقدیم به شما سلام بچه ها یه داستان کاملا واقعی میخوام براتون بگم البته این داستان برای 1ماه پیش ولی الان که با شهوتناک اشنا شدم براتون میگم… اسم من اریا و الان 15 سالمه و اجیم 8 سالشه.مامان و بابام پرستارن و بعضی روزها از صبح تا غروب سر کارن و من…
این داستان تقدیم به شما یک روز پسری دوازده ساله که لاکپشت مرده ای را که ماشین از رویش رفته بود را با نخ می کشید وارد یکی از “خانه های فساد” اطراف آمستردام (هلند) شد و گفت: – من می خواهم با یکی از خانم ها سکـ.س داشته باشم. پول هم دارم و تا…
این داستان تقدیم به شما من و زنم دعوت شده بودیم به یک عروسی. این جریان رو مینویسم چون هربار که یادم مییاد اونقدر هیجانزده و به عبارت دیگه، حشری میشم که مجبور میشم هرجایی که هستم، یک جای خلوتی گیر بیارم که جلق بزنم یا خونه اگه باشم، منتظر بشم که شب بشه که…
این داستان تقدیم به شما چند سالی بود ازدواج کرده بودم اوایل ازدواج خیلی با زنم همدیگه رو دوست داشتیم و مثل دوتا زوج عاشق با هم زندگی میکردیم شاید بعضی روزا پنج با سکس داشتیم و کلی کس و کونشو میکردم حتی چند باری خواهر زنمو هم ک دست کمی از خوشگلی زنم نداشت…
این داستان تقدیم به شما سلام. ارش هستم 31 ساله از شیراز… اسم خانمم مژگان هست.به خاطر شغلم اصفهان زندگی میکنیم……یه خواهرخانم خوشکل و خوش اندام به اسم مهسا دارم همیشه تو کف کونش بودم ولی به خاطر ابروم سراغش نمی رفتم…سال94 مهسا دانشگاه کاشان رشته حسابداری قبول شد به خونوادش زیاد وابسته بود…
این داستان تقدیم به شما اول تو روم های خارجی دنبال افراد گی میگشتم باهاشون چت میکردم بعد کم کم تو روم های ایرانی دنبال افراد گی میگشتم . بیشتر باهاشون چت میکردم بعضی وقتها هم سکس چت .تا حرف سکسی میزدیم راست میکردم مدتها فقط همین کارو میکردم با این که بعضیا دنبال ملاقات…