این داستان تقدیم به شما مشغول گشت وگذار توی گروهها وکانال های تلگرام بودم که از شماره ناشناسی پیامی واسم اومد نوشته بود بدجوری بهت عادت کردم از دوریت بی قرا رم تاپیشم بودی نتونستم بهت بگم چقد دوستد دارم حالا از دورید دارم ازغصه میمیرم جوابدادم شما؟؟؟ نوشت پریسا جون میدونی کیم تااینجا بودی…
این داستان تقدیم به شما سلام به دوستان عزیز .من میلادم 21 سالمه .میخوام داستان زندگیمو واستون تعریف کنم که چطور شد گی شدم… *** داستان برمیگرده به 14سالگیم .من اون موقع یه دوست صمیمی داشتم که همسایه بودیم و اسمش نادر بود که از بچگی باهم بزرگ شده بودیم و مثل برادر بودیم و…
این داستان تقدیم به شما من دانیالم، 23 سالمه با 67 کیلو و قد تقریبا بلند و پوست خیلی سفید و یه کون گرد و خوشگل از وقتی تموم موهای بدنمو زدم عاشق عکس گرفتن از کون خوشگلم شدم خیلی بهم حال میداد…مثل کون دخترا بود یکم که گذشت فهمیدم به لباس زیر زنونه هم…
این داستان تقدیم به شما سلام این ی خاطره ایی که اخرش به گروپ ختم شد… *** حدود چهار سال پیش بود تو دانشگاه با علی دوست شدم با هم اسم بودیم اون ی دو سالی از من کوچیک تر بود ولی جثه بزرگ تری داره خیلی بچه با مرام و معرفتیه برا همین خیلی…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان ، بی مقدمه میرم سر اصل مطلب… *** قرار بود با باجناق و خواهر خانومم بریم ترکیه یکی از شهر ها رو انتخاب کردیم و رفتیم اونجا . وقتی رسیدیم شوکه بودن رو تو صورت خواهر ها میشد دید .ولی از اونجاییکه خودشون پیشنهاد داده بودن چیزی…
این داستان تقدیم به شما سلام . یه بار با پدرم رفتیم خونه دوستش.تابستون بود و هوا گرم.دوستش یه پسر داشت به اسم حسن.ظهر بود که با هم رفتیم حموم دوش بگیریم.فکر نمیکردم شورتشو در بیاره.وقتی دراورد دیدم یه کیر بزرگ و کلفت داره بعد شروع کرد به جغ زدن.نمیدونم چی شد گفت بیا…
این داستان تقدیم به شما اول از همه چی بگم این یک تجربه کاملا واقعی هست… من هیچوقت از این آدمهای لش و …. نبودم و تو زندگیم حتی یک دوست دختر نداشتم ..خوشتیپ و با شخصیت هستم ولی بدلیل شرایط سخت زندگیم نتونسته بودم یک دوست دختر داشته باشم..ولی از سن بلوغ خیلی حشری…
این داستان تقدیم به شما سلام من علی هستم، ۲۲ ساله ساکن یکی از کشور های اروپایی هستم! و اصلیت من از افغانستان و متولد شده در ایران هستم این یکی از بهترین خاطره های زندگیم هست که برام اتفاق افتاده خیلی ساده با سلام و احوال پرسی کوچک تو یکی از برنامه های اجتماعی…
این داستان تقدیم به شما من امير هستم و زنم زري ٣٢ ساله با حال قد ١٦٥و سايز سينش ٧٠ و كون گونده و خوش فرمي داره كه كير هر بيننده اي رو شق ميكنه به خصوص كير داداشم مهدي رو! *** بگذريم ماجرا از اونجا شروع شد كه من يه شب خواب ديدم توي…
این داستان تقدیم به شما ده سالی میشه ازدواج کردم… از همون لحظه اول تو مراسم خواستگاری چشمم پونه رو گرفت. به خودم کلی بد و بیراه میفرستادم که چرا با اون آشنا نشدم و خواستگاری اون نرفتم. میخوام از پونه بگم، نه که فکر کنید آدم خاصیه. نه اتفاقاً چون خاص نیست چشمم دنبالشه.یه…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه. پارسال عموم و پسرعموم تصمیم گرفتن اربعین پیاده برن کربلا و عموم به پدرم سفارش کرد که چون زنعموم تنهاست حواسش بهش باشه و پدرمم به من سپرد که هرروز به زنعموم سر بزنم و ببینم چیزی لازم نداره,روزای اول میرفتم و واسش یکم…
این داستان تقدیم به شما سلام. این خاطره از سال گذشته تا الان ادامه داره که براتون تعریف میکنم… *** اسم من حامد هست 28 ساله مهندس معمارم که دارم ارشد میخونم و زنم فائزه 21 ساله. منو زنم خیلی شهوتی هستیم زنم دوس داره برای پسرای خشگل خود نمایی کنه منم شرایطو براش مهیا…